در احادیث نورانی مباحث مهدویت به الفاظی بر می خوریم که به زبان رمز و نمادین، صفاتی را برای یاوران امام مهدی(عج) بیان فرمودهاند.
این نوشتار ضمن بیان و بررسی برخی از این ویژگیها و صفات به بایستههای انتظار و مسؤولیتهای افراد در این زمینه اشاراتی شده است.
پیش از آغاز بحث و نشانههای یاوران مهدی(عج) ناچاریم به نکتهای اشاره کنیم وآن این است که زبان رایج در زمان صدور این روایتها، زبانی رمزی و نمادین بوده؛ از این رو باید (سیوف) را به سلاح و (خیول) را به ماشینها، نفربرها، تانکها ووسایل نقلیهِ زرهی و رزمی معنا کرد. چنان که وصف (رُهبانٌ باللیل، لیوثٌ بالنهار) نیز، تعبیری نمادین و مجازی است که مقصود از آن عبادت وتهجّد در شب، وشجاعت وجرات وجسارت در روز است.
زبان رمزی برای کسی که به شیوههای تعبیر در منابع وروایات اسلامی آشنا باشد، زبانی شناخته شده است. پس از این مقدمه، بحث از (نشانههای یاوران مهدی(عج)) را در این روایتها آغاز میکنیم:
یاران امام، گنجینههایند. گنجینه، ثروتی است که مردم از محلّ اختفای آن بیخبرند. ممکن است گنجی در خانه انسان، زیر گامهای او، در زمین مجاور منزل یا در شهر وی باشد، ولی او از آن گنج بیخبر باشد. انصار امام نیز گنجهای پنهانند؛ ممکن است یکی از آنان در خانهِ فردی از ما یا در همسایگی یا در شهر ما باشد، ولی وی را نشناسیم وحقیرش بشمریم، نیز در چشم مردمی که دیدهِ بصیرتشان از نفوذ در اعماق وکشف گنجها ناتوان است، کوچک آیند.
بیگمان این بصیرت، یقین، توجّه به خدا، بیباکی وذوب شدن در ذات خدای تعالی- که انصار امام بدانها توصیف شدهاند - به یکباره شکل نمیگیرد، بلکه در جان این جوانان وجود داشته و تنها از دیدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان که گنجینهها از چشمها پنهان میمانند.
خدای بلندمرتبه در وصف بندگان شایستهِ خود (ابراهیم)، (اسحاق) و(یعقوب) میفرماید:
(واذکر عبادنا ابراهیم واسحاق ویعقوب اولی الایدی والابصار انّا اخلصناهم بخالصهٍ ذکری الدّار وانّهم عندنا لمن المصطفین الاخیار)1
وبندگان ما ابراهیم واسحاق ویعقوب را که نیرومند ودیدهور بودند، به یاد آور. ما آنان را با موهبت ویژهای - که یادآوری آن سرای بود - خالص گردانیدیم. وآنان در پیشگاه ما به جِدّ از برگزیدگان نیکانند.
این، از شگفتآورترین توصیفهاست.
بصیرت، نیازمند قدرت است وبدون قدرت از دست میرود وبه خاموشی میگراید. بصیرت را جز مؤمن نیرومند بر نمیتابد، هنگامی که قوایش تحلیل رود فاقد بصیرت شود. بنابراین، قدرت نیاز به بصیرت دارد؛ زیرا قدرت بیبصیرت به لجاجت ودشمنی واستکبار بدل میشود.
خدای تعالی، ابراهیم واسحاق ویعقوب را چنین توصیف فرموده است که آنان صاحبان (قدرت / الایدی) و (بصیرت / الابصار) هستند. چنان که در برخی روایتها نیز، یاران امام عصر (علیهالسلام) به صاحبان (قدرت) و(بصیرت) توصیف شدهاند.
تعبیر روایت از حالت آگاهی وبصیرت یاران امام عصر(علیهالسلام) تعبیر عجیبیاست:
(کالمصابیح کَأنّ َقلوبهم القنادیل)
(آنان چونان چراغهایند؛ انگار که در دلهاشان قندیلهایی روشن است).
آیا امکانپذیر است که ظلمت، قندیل را بشکند؟ هر چند که ظلمت قندیل را احاطه میکند، ولی قدرت درهم شکستن آن را نخواهد داشت.
آنان اگرچه تیرگی شک وتردیدها متراکم گردد وفتنهها پی در پی درآیند، در روح وجان وهشیاری اینان نفوذ نتواند کرد. از این رو آنان هنگامی که رهسپار شوند، دچار شک نگردند ، به قهقرا نروند وبه پشت سر ننگرند. تعبیر روایت در این زمینه چنین است:
(لا یشوبه شکُّ فی ذات اللّه)
(دلهایی که به شک در ذات خدا آلوده نشوند.)
از این تعبیر فهمیده میشود که منظور، امری غیر از شک است؛ مخلوطی از شک ویقین یا لحظاتی است از شک که حالت یقین را میشکافد وبه گونهای به درون یقین نفوذ میکند، ولی طولی نمیکشد که در مقابل یقین شکست میخورد و جا خالی میکند. چنین چیزی برای بسیاری از مؤمنان اتفاق میافتد و تنها یقین یاران امام را شکّی بر نمیآشوبد. یقین آنان ناب وخالص وبه دور از شایبهِ شک وتردید است.
این بصیرت، چنان عزم نافذی به آنان میبخشد که هیچ تردیدی در آن نیست. تعبیر از این عزم به (الجمر = اخگر، پارهِ آتش)، تعبیری باشکوه وحکایتگر است. (اخگر) تا هنگامی که ملتهب وفروزان است، نفوذ میکند ومیدرد. تعبیر به (اشدّ من الجمر = نافذتر از پارهِ آتش)، دلپسندترین تعبیری است که در باب نفوذ عزم میشناسیم. ما نمیدانیم که خدای تعالی در روح وجان جوانان طالقان چه گنجینههایی از هشیاری، یقین، عزم ونیرو قرار داده است. تعبیرهای وارد در این روایت، تعبیرهای غیرمأنوسی است. انگار که سخن از آنان، سخن از روی وَجد وشیفتگی است:
(زُبر الحدید کالمصابیح، کأنَّ فی قلوبهم القنادیل، اشدُّ من الجَمر، رُهبانٌ باللیل، لیوثٌ بالنهار)
(پارههای آهنند، چون چراغند، انگار در دلهاشان قندیلهایی روشن است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب وشیران روز).
گویی که روایت از تمام تواناییهای لغت سود جسته تا امکان تعبیر از آگاهی، بصیرت، نیرومندی وعزم نافذ این جوانان را به دست آورد.
روایت، جوانان طالقان را به [صاحبان] قدرتی شگرف که تاکنون هیچ جوانی را بدان نیرومندی مشاهده نکردهایم، توصیف کرده است. در این عبارت تأمل کنید: (کأنّ قلوبهم زُبر الحدید = گویی که دلهاشان پارههای آهن است).
آیا تاکنون کسی را دیدهاید که بتواند تکههای آهن را در کف دست ذوب کند، یا بشکند یا نرم سازد؟
(لَو حملوا علی الجبال لاَزالوها، لا یقصدون برایاتهم بلده اِلاّ خرّبوها کأن علی خیولهم اَلعُقبانُ)
(اگر به کوهها حملهور شوند، آنها را متلاشی سازند، با پرچمهاشان آهنگ هیچ دیاری را نکنند جز آن که ویرانش سازند، گویی که عقابانند بر اسبها).
این تعابیر عجیب از قدرت سهمگینی حکایت میکند. این قدرت، از نوع قدرتی که طاغوتها از آن بهرهمندند نیست، بلکه فقط برخاسته از نیروی عزم واراده ویقین است.
(یدعون بالشهاده ویتمنّون اَن یُقتلوا فی سبیل الله)
(برای شهادت دعا میکنند وآرزوی کشته شدن در راه خدا را در سر میپرورانند.)
مرگی که پیرمردان نود ساله وصد ساله را دچار وحشت میسازد، در حالی که تمام لذتهای زندگی ومیل بدانها را از کف دادهاند ... آری، همان مرگی که پیران را به وحشت میاندازد، این جوانان که در آغاز جوانی به سر میبرند، بدان عشق میورزند. عشق به شهادت از دو چیز سرچشمه میگیرد ودو نتیجه را در زندگی مردم به جای میگذارد؛ آن دو چیز، رویگردانی از دنیا وتوجّه به خدای تعالی است. اگر انسان با دوستی دنیا در دلش مقابله کند، خود را از بند آن رها سازد وفریبش را نخورد، بیگمان گام نخست را در این راه - که دشوارترین گام است - برداشته وگام دیگر آن است که دل به محبّت خدا دهد وشیفتهِ یاد وعشق او باشد که صاحب چنین دلی با تمام وجود به سوی خدا بازگردد.
نزد این گروه، امور دنیوی را اهمیّتی نیست. با دیگران در بازارها واجتماعها حاضر میشوند، ولی به دل، از این امور غایبند ودربارهِ اینان ترکیبِ (حاضرِ غایب)2 به طور کامل مصداق پیدا میکند.
این جنگجویان جسور، عاشق مرگی هستند که مردم از آن میهراسند. شهادت را طلب میکنند ودر آن لقای الهی را میجویند. اشتیاقشان به شهادت، بهسان اشتیاق مردم به لذتهای دنیا و بلکه برتر از آن است.
کم هستند کسانی که آنان را درک کنند. انسانهای غربی برای درک آنان راهی ندارند. وگاه آنان را به (خودکشیکنندگان)3 توصیف میکنند، حال آن که (خودکشی کننده) کسی است که از دنیا خسته میشود ودر زندگی به بنبست میرسد، ولی این جوانان درهای دنیا را به روی خود گشوده مییابند، دنیا به رویشان لبخند میزند وبا تمام طراوت وزیب وزیورهایش به سرشان سایه میافکند. بنابراین، آنان از دنیا خسته نشده ودر آن به بنبست نرسیدهاند، بلکه از آن رویگردان شدهاند؛ زیرا مشتاق لقای الهیاند.
غربیان، این جوانان را به (تروریسم) متهم میکنند، حال آن که اینها تروریست نیستند واگر میگفتند که اینان از ترور نمیهراسند، سخنی نزدیکتر به واقعیت بود.
رویگردانی از دنیا وعشق به لقای الهی، سرچشمهِ عشق به شهادت وکشته شدن در راه خداست. امّا آن چه که از عشق به شهادت حاصل میشود، عزم ونیرومندی است؛ جنگجوی بیباکی که توان آن را داشته باشد که خود را از [بند] دنیا آزاد کند، چنان عزم، اراده ونیرویی در خود مییابد که دیگران از آن بینصیبند.
این عزم [قاطع] وتوان [بالا] با اسباب قدرت مادّی که در جبههِ مخالف موجود است، هیچ ارتباطی ندارد؛ هر چند که ما ضرورت وجود این اسباب وقدرتهای مادّی واهمیّت آنها را در ظهور امام (علیه السلام) ونزدیکتر شدن فرج آن حضرت، انکار نمیکنیم.
از بارزترین نشانههای این گروه، تعادل در شخصیت، تعادل میان دنیا وآخرت وتعادل میان قدرت وبصیرت است وهمین راز نیرومندی ونفوذ آنان میباشد.
خدای تعالی این موازنه وتعادل را دوست دارد وافراط وتفریط وگرایش به چپ و راست را ناپسند میدارد. خدای بزرگ فرموده است:
(وَابتَغِ فیما ءاتَیکَ اللّهُ الدّار الاخره ولا تَنسَ نصیبَک مِنَ الدّنیا)4
(وبا آنچه خدایت داده، سرای آخرت را بجوی وسهم خود را از دنیا فراموش مکن).
خدای تعالی در مقام آموزش دعا به ما فرموده است:
(ربّنا آتنا فی الدنیا حسنهً وفی الاخره حسنهً)5
(پروردگارا! در این دنیا به ما نیکی ودر آخرت نیز نیکی عطا کن).
و نیز خدای تعالی فرماید:
(وَلا تجعل یدََک مغلوله الی عنقک ولا تبسطها کُلَّ البسطِ فتقعد ملوماً محسورا)6
(دستت را به گردنت زنجیر مکن [بخیل مباش] وبسیار [هم] گشادهدستی منما که ملامت شده وحسرتزده بر جای مانی).
تعادل بین خشوع وعبودیت برای خدا، فروتنی در برابر مؤمنان وشدّت وقاطعیت در برابر کافران نیز از همین موازنه محسوب میشود.
اَذّلهٍ علی المومنین اعزّهٍ علی الکافرین)7
(با مؤمنان، فروتن وبر کافران سرفرازند.)
تعادل بین توکّل بر خدا وتلاش وکار وبرنامهریزی نیز، از همیننوع موازنه است. حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) برای (همّام) جوانب این موازنه وتعادل در شخصیّت (متّقین) را چنین توصیف کرده است:
فمن علامه احدهم انّک تری له قوّه فی دینٍ وحزماً فی لینٍ وایماناً فی یقین وحرصاً فی علمٍ وعلماً فی حلمٍ وقصداً فی غنی وخشوعاً فی عبادهٍ وتجمّلاً فی فاقه وصبراً فی شدّه وطلباً فی حلالٍ ونشاطاً فی هُدیً وتَحَرُجّاً عن طمعٍ یعمل الاعمال الصالحه وهو علی وجلٍ، یُمسی وَهمُّهُ الشکر ویُصبحُ و هَمُّهُ الذکر یَبیت حذراً ویُصبح فرحاً، ... یمزج الحلم بالعلم والقول بالعمل ... فی الزلازل وقور و فی المکاره صبورٌ وفی الرخاءِ شکورٌ ... نفسه منه فی عَناءٍ والنّاس منه فی راحهٍ.)8
(از نشانههای هر یک از آنان این است که در کار دین نیرومندش بینی وپایدار، نرمخوی هشیار ودر ایمان استوار ودر طلب دانش حریص وبا داشتن علم بردبار ودر توانگری میانهرو ودر عبادت فروتن وبه درویشی نکوحالی نمودن ودر سختی شکیبایی کردن وجستجوی آنچه رواست وشادمانی در رفتن راه راست ودوری گزیدن از طمع. کارهای نیک میکند ودر هراس است. روز را به شب میرساند ودر بند سپاس است. بامداد میکند ذکرگویان، شب را به سر میبرد ترسان وروز میکند شادان ... بردباری را با دانش در میآمیزد وگفتار را با کردار ... به هنگام دشواریها بردبار است ودر ناخوشایندها پایدار ودر خوشیها سپاسگزار ... نفسِ او از او در زحمت است ومردم از وی در راحت).
این موازنه از ویژگیهای بارز درشخصیت یاران امام عصر(علیه السلام) است.
روایت، با جملهِ (رهبانٌ باللیل، لیوث بالنهار) به چنین موازنهای اشاره کرده است. در ساختار شخصیت انسان، شب وروز نقشهای گوناگونی را ایفا میکنند. گردش شب وروز، یک گردش تکاملی است، هر کدام دیگری را کامل میکند و با مشارکت یکدیگر، در بنای شخصیت انسان مؤمن دعوتگر ومجاهد نقش دارند.
اگر تهجّد وعبادت در شب نباشد، انسان در رویارویی با گردنههای دشوار، استواری لازم را نمییابد واز ادامهِ حرکت در راه پرخاری که در روز باید بپیماید، باز میماند. همچنین اگر حرکت در (روز) نباشد، (شب) یار وهمراه خود را از عمل به وظیفهِ دعوتگری به سوی خدا در اجتماع باز میدارد وانسان دومین نقش خود را در زندگی دنیا - پس از عبادت خدا - که دعوت به سوی عبودیت اوست، از کف میدهد.
قرآن کریم بر تأثیر شب در آماده کردن انسانها برای دعوت به سوی خدا وکوشش در این راه تأکید ورزیده است. در آغازین روزهای رسالت پیامبر اکرم(ص)، سورهِ مبارک مزمّل بر آن حضرت نازل شد. در این سورهِ شریف، خدای تعالی از پیامبرش خواسته است تا شبانگاهان، خود را برای تحمّل (قول ثقیل)9 در روز آماده سازد.
خدای تعالی در این سوره خطاب به پیامبرش فرموده است:
(یا ایّها المزمل قُم اللّیل اِلاّ قلیلاً نصفه او انقص منه قلیلاً اَوزِد علیه وَرتّل القرآنَ ترتیلاً اِنّا سَنُلقی عَلَیکَ قَولاً ثقیلاً اِنَّ ناشئَه اللّیل هِیَ اشَدُّ وَطاً وَ اَقوَمُ قیلاً اِن لَکَ فی النهار سَبحاً طویلاً)10
(ای جامه به خود پیچیده! شب را برخیز، مگر اندکی. نیمیاش را یا کمی از نیم بکاه یا بر آن بیفزای وقرآن را آرام وپر درنگ بخوان. ما بر تو سخنی گران القا میکنیم که خیزش شب، به اثر سختتر است وبه گفتار استوارتر که تو را در روز، آمد وشدی دراز است).
تعبیر از شب به (ناشئه)، تعریفی دقیق وگویا است. شب، انسان را میسازد واو را آماده انجام کارهای بزرگ مینماید وشخصیت وی را صیقل میدهد. واژهِ (قیلاً) یعنی سخن ویاد خدا (ان ناشئه اللیل هی اشد وطئاً واقوم قیلاً).
در خطبهِ (متّقین) حضرت امام امیرمؤمنان علی(ع) برای (همّام)(قدسسره) دو بخش از زندگی پرهیزگاران، یعنی شب و روز را چنین توصیف کرده است. بنگرید:
(اَمّا اللّیلُ فصافّونَ اَقدامهم تالینَ لاِ َجزاء القرآنِ یُرَتّلونه ترتیلاً. یُحزِّنونَ بِهِ اَنفُسَهُم وَ یَستَثیرون به دَواءَ دائِهم. فَاِذا مَرُّوا بآیهٍ فیها تشویقٌ رَکَنُوا الیها طمعاً وَ تَطَلعَت نُفُوسُهُم اِلَیها شوقاً وَظَنُّوا اَنّها نَصبُ اَعیُنِهِم، وَ اِذا مَرُّوا بِآیهٍ فیها تخویف اَصغَوا اِلَیها مَسامِعَ قُلُوبِهِم وَظَنُّوا اَن زَفیرَ جهنمَ وَشَهیقَها فی اُصُولِ آذانِهِم، فَهُم حانونَ عَلی اَوساطِهِم، مُفتَرِشُونَ لِجِباهِهِم وَ اَکُفّهِم وَ رُکَبِهِم وَ اَطرافِ اَقدامِهِم، یَطلِبُونَ اِلَی اللّهِ تَعالی فی فَکاکِ رِقابِهِم. وَ اَما النهارُ فَحُلَماء عُلَماء، اَبرارٌ اَتقِیاء، قَد بَراهُمُ الخَوفُ بَریَ القِداحِ، یَنظُرُ اِلَیهِم النّاظِرُ فَیَحسَبهُم مَرضی وَما بِالقَومِ مِن مَرَضٍ وَیَقُولُ: قَد خُولِطُوا وَلَقَد خالَطَهُم اَمرٌ عَظیمٌ.)11
(چون شب شود برپا ایستاده، آیات قرآن را با تأمّل واندیشه میخوانند وبا خواندن وتدبّر در آن خود را اندوهگین میسازند وبه وسیلهِ آن به درمان درد خویش کوشش دارند. پس هرگاه به آیهای برخورند که به شوق آورده وامیدواری در آن است، به آن طمع نمایند وبا شوق به آن نظر میکنند، آن سان که گویی پاداشی که آیه از آن خبر میدهد، در برابر چشم ایشان است وآن را میبینند. هرگاه به آیهای برخورند که در آن بیم دادنی است، گوش دلهای خویش بدان نهند چنان که گویا شیون (اهل) دوزخ در بیخ گوشهای ایشان است. (در پیشگاه الهی برای رکوع) قد خود را خم میکنند و(برای سجود) پیشانیها وکفها وزانوها واطراف قدمهاشان را بر روی زمین میگسترانند. از خدای تعالی آزادی خویش را (از عذاب رستاخیز) درخواست میکنند، ولیدر روز، دانشمندانند خویشتندار، نیکوکارانند پرهیزگار. ترس (از خدا) آنان را چون تیر پیراسته لاغر کرده است ونزار. چون کسی بدانها نگرد پندارد بیمارند، ولی آنها را بیماری نیست وگوید خردهاشان آشفته است، (امّا) موجب آشفتگی ایشان کاری است بزرگ.)
شب وروز دو نیمهِ زندگی انسانند که یکدیگر را تکمیل میکنند. شب را دولتی ودولتمردانی است وروز را دولتی ودولتمردانی. دولتمردان روز بدون قیام شب به نتیجه نمیرسند ودولتمردان شب بدون تلاشِ روز، در دعوت مردم به بندگی خدا وحاکمیت دین حق موفّق نخواهند بود.
یاران امام عصر(عج) هم مردان شبند وهم مردان روز وخداوند بدیشان دولت شب وروز هر دو را بخشیده است:
(نشان بندگی بندگان از خشوع آنان هویداست خدا را اگر سپیدهدمان بدیشان ضمیمه شود وهنگام که بامداد برآید، گواهی دهدبرق تیغها که آنان آزاد مردانند)
اگر آنان مردان دولت شب نبودند به تنهایی قدرت رویارویی با گردنکشان زمین را نداشتند واگر مردان روز نبودند، قادر نبودند زمین را از آلودگی شرک برای برپایی توحید و عدل تطهیر کنند. همچنین اگر آنان از مردان روز نبودند، در زندگی مردم به توحید وعدل حکم نمیکردند. ونیز اگر از مردان شب نبودند، دچار غرور شده واز صراط مستقیم منحرف میشدند.
ما در مقابلدو نسلقرار داریم، نخست: نسلیکهشاهد سقوط و فروپاشیتجربهسوسیالیسممارکسیستیو تجربهِدموکراسیسرمایهداری[غربی] استوزمینرا مهیّایظهورامام عصر(عج) خواهد ساخت. اینانهماننسل(موطّئان/ زمینهسازانند).دوم: نسلیکهبهیاریامام(ع) بر میخیزد وپیشرویاو نبرد میکند. اینانهماننسل(انصار)اند.
آیا اینانتنها دو نسلمحسوبمیشوند یا آنکه دو نسلودو مرحلهاز تاریخهستند؟ ما [بهدرستی] نمیدانیم، ولیبعید استکهچنیناقدامبزرگیتنها در یکنسلسامانپذیرد.
ما هماکنوندر دورانانتظار بهسر میبریمکهدرازدامنترینمرحلهدر تاریخاسلاماست. بهراستیمهمترینبایستهها ومسؤولیتهایاینمرحلهچیست؟
آن چهدر پیمیآید خلاصهایاز اینبایستهها ومسؤولیتهاست:
آگاهیگونههاییدارد:
الف) بینشتوحیدی واینکهتمامهستیاز خدا وهمهچیز در کفقدرتاوست. خدا بر هر کاریتوانا وهمهچیز در آسمانوزمین، تحتفرماناوستواز خود هیچاختیاریندارد.
ب) آگاهیاز وعدهِ الهیدر شرایطسختسیاسی، در مرحلهِضعفوناکامیودر شرایطسقوط. یکیاز دشوارترینکارها در چنینشرایطی آناستکهانساناینسخنانخدایتعالی ر ا درک کند:
(وَلا تَهِنوا وَلا تحزنوا واَنتُمُ الاعلونانکنتممؤمنین)12
(سستمشوید واندوهمخورید، شما برترید اگر مؤمنباشید.)
(وَنُریدُ اَن نَمُن عَلَیالذینَ استضعفوا فِیالارضِ ونجعلهمائمّهً ونجعلهمالوارثینونمکّنلهمفیالارض)13
(ما میخواهیم، بر آنانکهدر زمینخوارشانشمردهاند منّتنهیموآنانرا پیشوایان[مردم] گردانیموایشانرا وارثزمینکنیمودر زمینقدرتشاندهیم.)
(ولقد کتبنا فیالزبور مِن بَعدِ الذّکر اَن الارضَ یَرثها عبادِیَ الصّالِحُونَ)14
(همانا در زبور، پساز آنیادکرد، نوشتیمکهزمینرا بندگانشایستهِما بهارثخواهند برد.)
(کَتَبَ اللّهُ لاَ َغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی)15
(خداوند مقرّر کردهاستکهحتماً منوفرستادگانمهر آینهپیروز خواهیمشد.)
(وَلَیَنصُرَنَّ اللّهُ مَن یَنصُرُهُ)16
(هر آینهخدا هر کهرا یاریاشکند، یاریمیکند.)
ج) آگاهیبهنقشانسانمسلماندر کرهِزمین کهعبارتاستاز سرپرستی، گواهیدادنورهبریبشریّت[بهسویخیر وفلاح]. خدایتعالیفرماید:
(وَکذلِکَ جعلناکماُمهً وَسطاً لِتکونوا شُهَداءَ عَلَیالنّاسِ ویکونالرسُولُ علیکمشهیداً)17
(اینچنینشما را مردمیمیانهساختهایمتا خود بر مردمانگواهباشید وپیامبر بر شما.)
د) آگاهیازنقشدیناسلامدر زندگیبشریبرای از میانبرداشتنفتنهوامیالنفسانیاز مسیر دعوتحقّ. خدایتعالیمی فرماید:
(وقاتلوهمحَتّی لا تکونَ فتنَهٌ ویکونَ الدّینُ لِلّه)18
(با آنانبجنگید تا آشوبینباشد ودیناز آنِ خدایشود.)
ه) آگاهیاز سنّتهای[رایج] الهیدر تاریخواجتماعوضرورتآمادگی، زمینهسازی، حرکتوفعالیّتدر ضمناینسننومحالبودنگذر از آنها. از اینرو خدایتعالیفرماندادهاستتا مسلماناندر خود آمادگیهایلازمبرایورود در اینمبارزهِقاطعوسرنوشتساز را ایجاد کنند:
(وَاَعِدُّوا لَهُم مَا استطعتممِن قُوّهٍ)19
(تا میتوانید در مقابلدشمناننیرو مهیّا کنید.)
در صورتیکهامید انسانبهبرآوردهشدنوعدههایخداوند بهبندگان وبهحولوقوّهواقتداراو باشد، بیگماناینامیدواریپایانناپذیر خواهد بود وصاحبشناکامنخواهد شد. بههمیندلیلاستکهانسانمسلمانرشتهاشرا بهرشتهِالهیونیرویشرا بهنیرویالهیاستحکاممیبخشد وهر کهرشتهاشرا بهرشتهِالهیپیوند زند وقویگرداند، امید ونیرو واقتدارشپایانناپذیر خواهد بود.
مقاومتنتیجهِامیدواریاست. غریقیکهگروهنجاترا از دور مینگرد کهبهسویاو در حرکتاست، بر امواجآبغلبهخواهد کرد وبرایچنینغلبهایدر عضلاتشنیروییفوقالعادهخواهد یافت.
حرکت، همانامر بهمعروفونهیاز منکر، دعوتبهسویخدا و آمادهسازیزمینبرایظهور امامعصر(عج) وبرپاییدولتجهانیاو است. وایجاد آمادگیهایلازمبینشی، ایمانیوتشکیلاتیدر نسلمؤمنیکهبهیاریاماموزمینهسازیظهور اوقیاممیکند، معنای دیگر حرکت است.
شکّینیستکهدعا بههمراهحرکتوفعالیّت و امر بهمعروف ونهیاز منکر از عواملنزدیک شدن ظهور امامزمان(عج) است. دعاهایزیادیدر بارهِ ظهور امام(عج) وثوابانتظار رسیدهاست. یکیاز دعاهاییکهمؤمنان، آنرا میخوانند وتکرار میکنند، دعایزیر است:
(اللّهمکنلِوَلیّک الحجهبنالحسن، صلوات علیهوعلیآبائه، فیهذهالساعهوفیکُلّ ساعه، ولیّاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودلیلاً وعیناً حتیتسکنهارضک طوعاً وتمتّعهفیها طویلاً).
در دعای(افتتاح) کهاز حضرتحجت(عج) نقلاست، اینشکایتتلخوایندعایدلپذیر را میخوانی:
(اللّهُم اِنّا نرغبالیک فیدولهٍ کریمهٍ تُعِزُّ بها الاسلامواهلهوتذلُّ بها النّفاقواهلهوتجعلنا فیها مِنَ الدّعاهِ الیطاعتک والقادهالیسبیلک وترزُقُنا بها کرامهالدّنیا والاخره... اللّهُم اِنّا نَشکُو الیک فَقدَ نَبیّنا - صلواتک علیهوآله- وغَیبَهَ وَلیّنا وکثرهعَدُّوِنّا وَقِلَّهَ عَدَدِنا وَشِدَّهَ الفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الزمانعلینا.)
(خدایا! ما از تو امید داریمآنحکومتکریمیراکهبهسببآناسلامومسلمانانرا عزتبخشیونفاقواهلآنرا ذلیلگردانی، برقرار سازیوما را در آن، از دعوتکنندگانبهطاعتخویشواز رهبرانراههدایتتقرار دهیوکرامتدنیا وآخرترا بهما روزیفرمایی... خدایا! از نبودِ پیامبر ما - کهدرود تو بر او وخاندانشباد - ، غیبتولیما وفزونیدشمنما وکمیعدد ما، زیادی فتنههاییکهبر ما فرود میآید وناسازگاریزمانهبهتو شکوهمیکنیم).
بنابراین، انتظار بر دو گونهاست: انتظار آگاهانهومطلوب، و انتظار نامطلوب که دوّمی، همانمترصد بودنعلامتهایظهور، مانند صدایآسمانی(صیحه)، فرو رفتندر زمین(خَسف)، ظهور سفیانیودجّالاست. ما اینعلایمرا نفینمیکنیم، در اینبارهروایتهایزیادیدر مجموعهِروایات(مَلاحِم) آمدهاست. هر چند اینروایتهاتاکنونبه صورت دقیق مورد پژوهشسندیعلمیقرار نگرفته، ولی از قبلبر درستیبرخیاز آنها تأکید میکنیم. لیکندر اینجا بر شیوهِ(مترصد بودن) در معنیانتظار، انتقاد داریم. بهنظر ما اینشیوه،امّترا از عملبهوظایفیکهدر دورهِانتظار بر دوشاوست،منحرفمیسازد واز شیوهِانتظار صحیحباز میدارد.
ولی مورد نخست، همان(انتظار مطلوب) است. در چنینانتظاریهمفعالیتوحرکتوامر بهمعروفونهیاز منکر وجود دارد وهمدعوتبهسویخدا وجهاد واین، از نشانههایبزرگظهور امامعصر(عج) است؛ زیرا ظهور امام(عج) با زنجیرهایاز سنّتهایالهیدر جامعهوتاریخارتباطدارد که اینسنّتها متحققنمیشود مگر بهفعالیتوحرکت.
علامتهایظهور در روایتهااجمالاً صحیحهستند، امّا بهنظر ما محدود بهزمانخاصینیستند ودر روایتهانیز صراحتاً وارد شدهکهوقّاتون20 را تکذیبکنید.
عبدالرحمنبنکثیر میگوید: ما نزد حضرتابیعبداللهامامصادق(ع) بودیمکهمهزموارد شد وبهامامعرضکرد: قربانتشوم، دربارهِاینحادثهایکهما انتظار آنرا میکشیم(ظهور امامعصر(عج)) بفرمایید کیاتفاقمیافتد؟ امام(ع) فرمود:
(یا مَهزَم! کذبالوقّاتونوهلک المستعجلون.)21
(ایمهزم! آنانکهبرایاینامر وقتمشخصمیکنند، دروغمیگویند وآنانکهتحققآنرا پیشاز موعدشمیجویند هلاکمیشوند).
فُضیلبنیسار از امامباقر(ع) سؤالکرد: آیا برایاینامر (ظهور حضرت) زمانخاصّیاست؟ فرمود:
(کذبالوقّاتون.)22
(دروغگفتهاند آنانکهزمانخاصیرا مقرر کردهاند).
بنابراین، هدف از نشانهها ، روشنکردندقیقزمانظهور امامعصر(عج) نیست. درستآناستکهبگوییماینها بهاعمالما ارتباطدارد. (خسف) و(صیحه) [مثلاً] از علامتهایظهورند، ولیعملماستکهتحققاینامور را نزدیکیا دور میسازد.
اینتصحیحوتوجیهدر تفسیر مفهومظهور ضروریاستوهماناستکهما از آنبه(انتظار مقبولوموجّه) یاد میکنیم.
ما امروزهدر عصریزندگیمیکنیمکهدر آنسخنانزیادیدر مورد ظهور امامعصر(عج) گفته میشود. در عصرهایتاریخیدور ونزدیکخودماندورهایرا سراغنداریمکهمردمبهاندازهِ امروز از ظهور امام(ع) ودولتاو سخنگفتهوتوجهنشاندادهباشند. بنابراین، (انتظار) از ویژگیهایبارز عصر ماست؛ ولیمتأسفانهاصلاحوارشادیدر سطحعموم،دربارهِمسألهِانتظار صورتنگرفتهاست. جوانانما مسألهِظهور امامعصر(عج) ونشانههای ظهور او را در لابهلایکتابها میجویند. بهنظر منچنینرویکردیصحیحنیست،بلکهدرستآناستکهظهور اماموانقلابجهانییکهویرهبریآنرا بر عهدهدارد، را در متنزندگیسیاسیواجتماعیخودمانجستجو کنیم.
نشانههای ظهور امام(عج) را کتابها بهمیزانیکهما در متنزندگیسیاسیوفرهنگیمعاصر، در آگاهی، مقاومت، وحدتکلمه، انسجامسیاسی، فداکاری، تواناییهایانقلابیوسیاسیوتبلیغاتیمانمییابیم، نمیکاوند.
شیوهِجوانانما در پژوهشاز نشانههایظهور امام(عج) که تنها از کتاب ها استفاده میشود، شیوهایکاملاً منفیاست. ما باید مفهومانتظار را تصحیح وحالتانتظار را بهسمتمثبتجهتدهیکنیم. فرقدو مفهومایناستکهمفهومنخست، نقشانسانرا در مسألهِانتظار، منفیجلوهگر میسازد، ولیمفهومدوم، ایننقشرا در روند ظهور امام(عج) مثبت،فعّالومرتبطبا زندگیووضعیتسیاسیوانقلابیودرد ورنجما قرار میدهد.
از معمّر بنخلاّد از حضرتابیالحسن(عج) در تفسیر سخنخدایتعالی:
(الم، اَحسبالنّاسانیترکوا انیقولوا آمّنا وهُملا یفتنون)23
(الف، لام، میم، آیا مردمپنداشتند کهتا گفتند ایمانآوردیم، رها میشوند ومورد آزمایشقرار نمیگیرند؟)
نقلاستکهحضرت(ع) فرمود:
(یفتُنونَ کما یُفتنالذهب، ثُمَّ قال: یُخلصونکما یُخلصالذهب)24
([مردم] آزمایشمیشوند، چنانکهطلا آزمایشمیشود. سپسفرمود: ناخالصیمردمگرفتهمیشود. چنانکهطلا را خالصمیسازند).
منصور صیقلمیگوید: منوحارثبنمغیرهکهاز اصحابواز شیعیانما است، نشستهبودیمو[دربارهِظهور امامعصر(عج)] با همسخنمیگفتیم، چنانکهحضرتامامصادق(ع) سخنانما را میشنید. امامرو بهما کرد وفرمود:
(فیایّ شیءٍ انتمهاهنا؟ هیهاتلا واللّهِ لا یکونما تمدّونالیهاعینکمحتّی تمیزّوا.)
(برایچهاینجا نشستهاید؟ دریغا! نهبهخدا قسمآنچهکهانتظارشرا میکشید واقعنخواهد شد، مگر آنکهمتمایز (آزمایش) شوید).
منصور از امامصادق(ع) نقلمیکند کهفرمود:
(یا منصور! انّ هذا الامر لا یأتیکماِلاّ بعد ایاسٍ، لا واللّهِ حتّی یمیّزوا، لا واللّهِ حتّییشقی منیشقی ویَسعَدُ مَن یَسعَدُ.)25
(ایمنصور! ظهور امام(ع) واقعنمیشود مگر پساز نومیدی، نهبهخدا مگر آنکهمتمایز شوند. نهبهخدا مگر آنکهشقیونیکبختهر دو خود را نشاندهند).
بنابراین، ارتباطظهور امامعصر(عج) باعلمما، متنزندگیما، گرفتاریودرد ورنجما نیکبختیوبدبختیما بیشتر از ارتباطآنبا نشانههایکیهانیذکر شدهدر کتابهاست واین، مفهومیاستکهباید در آنبا دیدهِتعمیقوروشنگریبنگریم.
با توجه به اینمفهوم، مسألهبرعکسمیشود وامام(ع) منتظر حرکتومقاومت وجهاد ما خواهد بود، نهما منتظر ایشان. مسألهِظهور امام(ع) هنگامیکهبا واقعیتهایسیاسیوانقلابیما مرتبطباشد، بیگماناینماییمکهاینواقعیتها را تحققمیبخشیم. در نتیجهدر این رابطه ما دو گونهعملکرد میتوانیماز خود بروز دهیم: یا آنکهبا اقداموحرکت،اتحاد ونظمتشکیلاتی،داد ودهش،فداکاریوامر بهمعروفزمینهِقیامآنحضرترا فراهمکنیمیا آنکهکار را بهعهدهِدیگرانبگذاریم، خود از هرگونهاقدامیشانهخالیکنیمواز رویاروییبا مسؤولیتها بگریزیم.
برایمفهوممثبتومقبول(انتظار) در منابعاسلامیارزشواهمّیت زیادیقایلشدهاند. از رسولخدا(ص) روایتشدهاست:
(افضلاعمالاُمّتیالانتظار)26
(برتریناعمالامّتمنانتظار است).
باز از آنحضرتاستکه:
(انتظار الفرجعبادهٌ)27
(انتظار فرج، خود عبادتاست).
در سخندیگریاست:
(المنتظر لاِ َمرِنا کالمتشحّطِ بدمه.)28
(کسیکهانتظار امر ما را بکشد (منتظر ظهور) چونانکسیاستکه[در راهخدا] بهخونخود درغلتیدهباشد).
اینارزشبزرگیکهدر روایتهابرایانتظار قایلشدهاند،با تصور مثبتاز اینمعنا تناسبدارد واز تصوّر منفیانتظار بهمعنی(مترصد بودن) بسیار دور است.
1. ص،45 و 47.
2. آیا حدیثحاضر وغایبشنیدهای؟
مندر میانجمعودلمجایدیگر است.
3. کسانیکهعلیهمنافعاستکبار دستبهعملیاتشهادتطلبانهمیزنند.
4. قصص، 77.
5. بقره، 201.
6 . اسراء ، 29.
7 . مائده، 54.
8 . نهجالبلاغهبا ترجمهِدکتر شهیدی، خ193، ص226؛ نهجالبلاغهِفیضالاسلام، خ184، ص611.
9 . کنایهاز دریافتوحیالهی.
10. مزمل، 71.
11. نهجالبلاغهدکتر شهیدی، ص225 و226.
12. آلعمران، 139.
13. قصص، 5 و6.
14. انبیاء، 105.
15. مجادله، 21.
16. حج،40.
17. بقره،143.
18. همان، 193.
19. انفال، 60.
20. آنانکهزمانخاصیرا برایظهور حضرتحجت(ع) پیشبینیمیکنند (مترجم).
21. الزامالناصب، ج1، ص260.
22. همان.
23. عنکبوت، 1 و2.
24. الزامالناصب، ج1، ص261.
25. همان.
26. الزامالناصب، ج1، ص469.
27. همان.
28. همان
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » موسی الرضا حیدری ( پنج شنبه 87/6/21 :: ساعت 4:37 عصر )
مهدی یاوران عزیز همانطور که می دانید خودسازى از خودشناسى آغاز مىشود. نخست باید خود را شناخت تا بتوان خود را ساخت، چرا که با خودشناسى، خداشناسى تحقق مىیابد و اگر خدا را شناختیم، خود را ساختهایم.
در آغاز باید دید چرا پدید آمدهایم؟ و هدف از پیدایش و خلقت ما چیست؟ خداوند در قرآن کریم تصریح کرده است که:« و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون، من جن و انس را نیافریدم، جز براى این که عبادت کنند.»
در تفاسیر زیادى «لیعبدون» به معناى «لیعرفون» آمدهاست، یعنى هدف از خلقت شناخت است وگرنه عبادت فقط نماز و روزه و در سجاده نشستن و خدا را نیایش کردن نیست. نماز و روزه و ...، شعبهاى ازعبادت است که عبادت اجتماعى اهمیتش کمتر از آنها نیست ، زیرا درآن جا انسان فقط به خود مىاندیشد، وعبادت در معناى گستردهتر با دیگران و به دیگران اندیشیدن است. عبادت، دردشناسى و دردزدایى است.
عبادت، در جمع زیستن و براى جمع زیستن است. این که عبادت بیشتر به صورت جمعى مطرح مىشود و بر مسجد و جمعه و جماعت تاکید مىشود، براى این است که شناخت انسان به خویش منحصر نشود و به دیگران نیز سرایت کند. ما آفریده نشدهایم که تنها گلیم خود را ازآب بیرون بکشیم بلکه باید درمتن قرار بگیریم نه در حاشیه. در جمع زندگى کنیم نه در دیر. به فکر چارهجویى ازدیگران باشیم نه تنها چارهجویى از خویشتن . به هرحال، بحث ما درباره شناخت نیست که بحثى است طولانى و از آن مىگذریم. اما آن چه گفتنى است، این است که انسان چگونه باید خود را بسازد و چگونه باید خود را آماده کند تا انسانى الهى گردد، تا قابلیت خلیفة الله شدن پیدا کند. خودسازى به این است که منش خود را به گونهاى تغییر دهیم که پروردگار مىخواهد، و به عبارت دیگر: اگر هم طبیعت ما مایل به تکبر و خودخواهى است، باید نفس خویشتن را چنان ریاضت دهیم که از فراز کبر و نخوت فرود آید و به تواضع و فروتنى گراید. اگر طبیعت ما، به بخل تمایل بیشترى دارد، چون این صفت مورد نکوهش خداوند و تمام پیامبران و اولیاء و خردمندان مىباشد، پس باید از آن دست برداشت و سخاوتمند شد. خلاصه باید صفات سلبیه (منفى) را از قلب زدود، چنان که صفات ثبوتیه را چون جامهاى تمیز و زیبا در بر کرد.
باید قلب را از آن چه در نظر مولا و پروردگارمان ناخوشایند و مکروه است، پاک کرد و باید تمام اعضاء و جوارح را در راه رضایش به کار گرفت.
خویشتن را باید به حلم و بردبارى عادت داد که آن درجه و مقام آدمى را والا برد ودر میان مردم مایه شرف و عزت باشد و با نیکان و بزرگان هم صحبت شود و از هرچه مایه پستى و تن پرورى و تنبلى است دور سازد و آن چه که انسان را به خدایش نزدیک و مقرب مىکند، به آن سوى سوق دهد و عاقبت خیر و نیک فرجامى، ثمره و نتیجهاش باشد.
باید به عفت و پاکدامنى روى آورد و از آن چه مایه نفرت و خجلت باشد و شخصیت انسان را لکهدار و ننگ بار سازد، دورى جست. باید صبر را پیشه خود ساخت تا به یقین و رضا برسد و تسلیم در برابر اوامر حق باشد و تنگناها و محنتها و رنجها وسختىها و تنگدستىها و رویدادهاى تلخ روزگار، او را از پاى درنیاورد.
باید به سوى تکامل عقل و روح گام برداشت و با تکیه بر دو بال تقوا و عمل، به اوج عزت و عظمت و خدا خواهى رسید. باید در مقابل لذات زودگذر دنیایى به سلاح تقوا، ورع، پارسایى و زهد مسلح شد تا رستگار شویم و به بهشت رضوان نایل آییم که:« و رضوان من الله اکبر.»
باید آن چنان بر خویشتن مسلط بود و نفس سرکش را مهار کرد که نه مدح و درود دیگران، و نه فحش و ناسزاى آنها در روحیه فولادین و با صلابتش تاثیر گذارد.
باید خود نگهدار بود از آن چه نارضایتى حق در بردارد، نه آن چه خویشتن بخواهد یا نخواهد که در برابر امر مولا خودى نیست که مطرح باشد. باید از شر و بدى و رذایل اخلاقى و عادتهاى ناپسند و منشهاى زشت و کارهاى قبیح، دور شد چنان که به خیرخواهى ، راستگویى ، امانت ، فضیلت ، اخلاق نیکو و خصال پسندیده، متخلق شد.
باید به فکر امروز و فرداى خود بود و براى فردا که دیرهم نیست آماده شد و براى جهان جاویدان و ابدى، توشه برداشت.
باید با استقامت و پایدارى، نه ازحوادث و رویدادهاى تلخ ترسید و نه از ملامت ملامت کنندگان و سرزنش نادانان، خم به ابرو آورد؛ بلکه فقط خدا را در نظر داشت و راه خدا را دنبال کرد و پیوسته از او خواست که توفیق هدایت در صراط مستقیمش به وى بخشد: «اهدنا الصراط المستقیم».
باید محبت، دوستى، همکارى، غمخوارى، ایثار، گذشت، بخشش و نرمش را جایگزین نفرت، خشم، کینه، خودپسندى، خودمحورى، آز و تندخویى نمود.
باید از زندگى دیگران عبرت گرفت، نه خود عبرت دیگران شد. و دهها باید و نباید در این جا خودنمایى مىکند که اگر انسان به فطرت و سرشت خویش بنگرد، به آنها پىخواهد برد، و ماه رمضان، هنگام آن است که انسان را متوجه خویشتن کند و فطرت خفتهاش را بیدار سازد و از راه تفکر و اندیشیدن که برترین عبادت است او را به خودسازى وادارد.
برادران ! خواهران ! ماه خدا فرا رسیده است، جا دارد که بیشترین استفاده را ازآن بنماییم. نگذارید ساعتى، بلکه لحظهاى از این ماه مبارک به هدر رود. در این ماه، سرنوشت یک ساله، بلکه سرنوشت تمام عمر تعیین مىشود.
هشیار باشیم، مبادا ساعتى بىانگیزه، بىتوجه و بىهدف بگذرد و از عیدى و جایزه الهى در روزعید فطر خداى نخواسته بىبهره و محروم بمانیم که هیچ زیانى از آن سختتر و زیان بارتر نیست! در روایت آمده است که رسول خدا صلىالله علیه و آله وسلم قبل از ماه رمضان خطبهاى خواند و در آن خطبه فرمود:
«اى مردم! جبرئیل به دیدار من آمد و گفت: یا محمد! هرکه نام تو را بشنود وبر تو صلوات نفرستد، از رحمت خدا دور باشد. یا محمد! هر که ماه رمضان را دریابد و مورد مغفرت و آمرزش پروردگار قرار نگیرد و از دنیا برود، خداوند او را ازرحمتش دور خواهد کرد. اى پیامبر آمین بگو. من هم آمین گفتم .» (1)
دراین ماه خودسازى، درهاى بهشت بر روى مومنان گشوده مىشود و درهاى جهنم بسته مىشود، نباید کارى کرد که در اثر آن کار، درهاى بهشت بر رویمان بسته و درهاى دوزخ گشوده شود.
در این ماه پربرکت چنان که از روایات استفاده مى شود بهشت را زینت مىدهند و پاداش کارهاى خیر و عبادت ها و راز و نیازها دو برابر مىگردد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: «شهر رمضان شهرالله عز و جل و هو شهر یضاعف الله فیه الحسنات و یمحو فیه السیئات، و هو شهر البرکة، و هو شهرالانابة، و هو شهر التوبة، و هو شهرالمغفرة ، و هو شهرالعتق من النار و الفوز بالجنة.
الا فاجتنبوا فیه کل حرام و اکثروا فیه من تلاوة القرآن و سلوا فیه حوائجکم واشتغلوا فیه بذکر ربکم و لا یکونن شهر رمضان عندکم کغیره من الشهور فان له عندالله حرمه و فضلا على سائر الشهور، ولا یکونن شهر رمضان، یوم صومکم کیوم فطرکم .» (2)
ماه رمضان، ماه خداى عزوجل است که در آن پاداش کارهاى نیک دو برابر مىشود و گناهان زدوده مىشود.
ماه رمضان، ماه برکت و افزایش است.
ماه رمضان، ماه بازگشت و انابه است.
ماه رمضان، ماه توبه است.
ماه رمضان، ماه آمرزش گناهان و مغفرت است.
ماه رمضان، ماه آزادى و رهایى از جهنم و دستیابى به بهشت است.
پس اى مردم! درماه رمضان از هر کار بد و حرامى دورى کنید و درآن بسیار قرآن بخوانید و تمام اوقاتش را به یاد و ذکر پروردگارتان مشغول شوید. مبادا ماه رمضان نزد شما مانند دیگر ماهها باشد، چرا که بر دیگر ماهها حرمت و برترى دارد. حضرت امیرالمومنین علیهالسلام مىفرماید: "علیکم فى شهر رمضان بکثرة الاستغفار والدعاء، فاما الدعاء فیدفع البلاء عنکم و اما الاستغفار فتمحى به ذنوبکم ." (3) ; بر شما باد، در ماه رمضان، به بسیار دعا کردن و استغفار نمودن چرا که دعا بلا را از شما دور مىسازد و استغفار، گناهانتان را مىزداید .» به هر حال، ماه رمضان ماه خودسازى است و کمترین خودسازى به این است که انسان خودى را براى خویشتن نشناسد و خدا را مالک خود بداند که اگر چنین بود، خدا را خواهد شناخت و حق عبودیت پروردگار را ادا خواهد کرد و از هر چه رنگ ضد خدایى دارد، دور خواهد شد. خودسازى و جدا شدن از تعلقات و هواهاى نفسانى، منشا تمام کمالات و ملکات و فضائل انسانى است و اگر کسى توانست خود را از تعلقات مادى برهاند، و به ظواهر زود گذر دنیا بىاعتنا باشد، بىگمان به خدا توجه خواهد کرد و به سوى تکامل روانه خواهد شد و این بالاترین پیروزى و سرفرازى انسان است. خدا مىداند تمام مفاسد جهان و ظلمها و تعدىها و تجاوزها و گردن کشىها در اثر خودبینى و هوا پرستى است، لذا در قرآن کریم همواره تزکیه و تربیت مقدم بر تعلیم وآموزش ذکر شده است و خودسازى، یعنى تزکیه نفس و ماه رمضان به حق ماه تزکیه و تطهیر نفس است. پس بیایید باهم در این ماه بزرگ آهنگ تقرب به خدا را بجوییم تا در درگاهش ره یابیم و در روز رستاخیز سفید روى گردیم.
در پایان فرازى زیبا از نیایشهاى امام سجاد (ع) را یادآور مىشویم، باشد که صحیفه سجادیه همواره الگوى ما در زندگى باشد:
" اللهم و انت جعلت من صفایا تلک الوظائف، و خصائص تلک الفروض شهر رمضان، الذى اختصصته من سائر الشهور و تخیرته من جمیع الازمنه و الدهور، و آثرته على کل اوقات السنه بما انزلت فیه من القرآن و النور و ضاعفت فیه من الایمان، و فرضت فیه من الصیام، و رغبت فیه من القیام، و اجللت فیه من لیله القدر التى هى خیر من الف شهر، ثم آثرتنا به على سائر الامم و اصطفیتنا بفضله دون اهل الملل، فصمنا بامرک نهاره، و قمنا بعونک لیله، متعرضین بصیامه و قیامه لما عرضتنا له من رحمتک و نسبتنا الیه من مثوبتک و انت الملى بما رغب فیه الیک، الجواد بما سئلت من فضلک القریب الى من حاول قربک. " (4) .
«خداوندا! از کارهاى برگزیده و واجبات ویژه ، ماه رمضان را قرار دادى ؛ ماهى که آن را از میان دیگر ماهها برگزیدى، و از میان تمام زمانها و روزگاران، آن را انتخاب نمودى، و بر جمیع اوقات سال برتریش بخشیدى و انتخاب آن به دلیل قرآن و نورى است که درآن ماه فرو فرستادى، و ایمان را درآن دو برابر ساختى و روزهاش را واجب، و شب زندهدارى را براى عبادت در آن ترغیب فرمودى و شب قدر را که از هزار شب برتر است در آن عظمت بخشیدى و گرامى داشتى، سپس ما را به وسیله آن ماه برتمام امتها برگزیدى و به سبب فضیلتش ما را به دیگر پیروان ادیان برترى بخشیدى، پس به فرمان تو روزش را روزه مىداریم و به یارى تو شبش را به عبادت مىپردازیم، در حالى که با صیام و قیامش، خویش را مشمول دعوتى که ما را در معرض آن قرار دادهاى، مىسازیم، و آن را سبب دریافت پاداش تو مىسازیم و تو برآن چه از درگاهت درخواست شود، توانایى و به آن چه که از فضل و احسانت مسالت گردد بخشایندهاى و به کسى که آهنگ تقرب به تو جوید نزدیکى .»
آخرین سخن این که امیدواریم خداوند ما را توفیق عبادت خصوصا در این ماه مبارک بخشد و مستوجب مغفرت و آمرزش درگاهش قرار دهد.
2- فضائل الاشهر الثلاثه، ص95 .
3- وسائل الشیعه، ج7، ص220 .
4- صحیفه سجادیه، دعاى 45.
انتظار
حیات بخش دلی مژده خدا هستی
زلال خاطرهای بوی آشنا هستی
غروب سرد زمینم ، زمینیم،اما
تو از سلاله نوری، زما جدا هستی
بیا که با تو دلم جان تازه می گیرد
هنوز گرمی آغوش سرد ما هستی
چه سالهای غریبی گذشته بر من ودل
بیا که منتظران را تومقتداهستی
ز راه سبز غزلهای عاشقانه بیا
تو شاه بیت خدایی، گل وفا هستی
به صحن مدرسه عشق خوانده ام ای دوست
من ابتدای جنونم ،تو انتها هستی
پرنده دل من از طلوع تا به غروب
در انتظار تو پر می زند ،کجا هستی ؟
شعر از:وحید حیدری
چرا جوانان؟
یاوران مهدی(ع)همگی جوانند.این کلام زیبا و تر جمات سخن مولا علی(ع)،ارمغانی برای نسل نو است.کنکاش در شناخت شخصیت جوان و اگاهی از توان وکار آمدی انان در تاریخ اسلام،چرایی خوان بودن یاران حضرت مهدی موعود (ع) را پاسخ میگویند.
وصف جوانان
جوانی بهار سبز حیات است و فصل شیرین زندگی را در جوانی میتوان جست. نشاط،شادابی،تلاش،اراده، پشتکار،نیرو، احساس، نوگرایی،فضیلت جویی و دهها ویژگی دیگر در این مقطع جلوه میکندجرقه های هویت جویی و اسقلال طلبی که به نویی همراه با بازیابی و باز سنجی گذشته خود و جامعه است، نخست در دوران جوانی زده میشود.
و بالاخره امید به اینده برجسته ترین نمای زندگی یک جوان است. او وقتی به حال و شرایط موجود خود عشق می ورزد و از اراده و تلاش برخوردار میگردد که افق اینده خود را شفاف و روشن ببینند. این نشاط امید بخش،به منزله ی نیروی محرکه ای برای حیات و لذت بردن از کار و کوشش است.
برگرفته از کتاب:جوانان، یاوران مهدی
نویسنده:(محمد باقرپور امینی)