آفتاب در اندیشه طلوع تو آسمان را تا زمین بدرقه می کند و زمین زیباترین اندیشه قرن در فصل ظهور تو خواهد شد . انتظار زیباترین واژه نامه عشق است و منتظر وفادار بودن به عهد انتظار و امید را در دل کاشتن. آری! ما انتظار تو را می کشیم ، تویی که می دانیم روزی می آیی و بر صفحه تاریخ خط سرخ عشق را می کشی .مولایم ! می دانم که غمِ بزرگی در دل داری . غم غربت علی (ع ) ،غم مادرت زهرا ، غم امام حسین(ع)، غم زینب و ..... مولایم !ما هم مثل تو داغدار این همه نامردمیها هستیم و دست یاری به سوی تو دراز کرده ایم و انتظار آمدنت را می کشیم . و می دانم روزی می آیی و در عدالتخانه عدلت انتقام این غمها را خواهی گرفت . آری ! می دانم که می آیی .........
امام جعفر صادق (ع) نیز فرمود: هرکس بخواهد در شمار منتظران حقیقى آن عدل منتظر باشد، باید پارسایى پیشه کند و متخلق به مکارم اخلاق گردد.
فلسفه انتظار، دمیدن روح امیدوارى و پایدارى است. انتظار و عقیده به ظهور مصلح، شیعه را در جریان زمان، براى مقاومت پرورش داد و جامعه شیعه را از زوال نگاه داشت و تا امروز، این عقیده، عامل بقاى شیعه و پایداری آنها است .فلسفه انتظار، مانند یک عامل و ماده حیاتى مهم، در تمام ادیان آسمانى وجود داشته و رمز بقا و موجودیت آنان بوده است و هم اکنون از عوامل بقای جانعه مسلمانان است .
فرهنگ عاشورا، زمینه ساز فرهنگ انتظار است. انتظار، ادامه عاشورا است و چشم به راه حسین دیگرى نشستن، در کربلایی به وسعت جهان. در زیارت عاشورا، در دو قسمت، از خون خواهى حسین (ع) در رکاب امام مهدى (ع) خبر مى دهد. امام باقر(ع) فرمود: یکدیگر را در روز عاشورا، این گونه تعریت دهید: خداوند اجر ما و شما را در مصیبت حسین (ع) بزرگ گرداند و ما و شما را ازکسانى قرار دهدکه به همراه ولى اش، امام مهدى از آل محمد(ع)، طلب خون آن حضرت کرده، به خون خواهى او برخیزیم. پاره اى روایات، عاشورا را روز ظهور حضرت مهدى (ع) ذکرکرده اند.
پس انتظار، انتظار انتقام عاشوراست و یاران مهدى (ع) همه عاشورایى اند. کسانى مى توانند در رکاب مهدى (ع) باشند و امام حق را یارى رسانند که در مکتب عاشورا، رشد کرده باشند . عاشورا را درک کرده باشند و به آن مرحله از کمال و پختگی رسیده باشند .
زِخـطِ سـرخ عـاشـورا ، وصــال تــو رقــم می خـورد دل دلواپسـان آن روز ،بـه درد عشق تــو می مرد
کتـاب سـرخ عاشـورا ، بـه دستـت باز خـواهـد شد صـدای الـعطـش در دل ، طنین انـداز خـواهد شد
به نیزه بازهم خورشید،طلوعی سبزخواهد کاشت غـمِ تنهایـی مـولا ، حدیثـی تـازه خـواهـد داشت
دوبـاره قـصـه یـک عشـق ، میان کوچــه می پیچـد شقـایق بـر دلِ تـنگـش،نسـیم یـاس مـی گیـرد
عــدالـتـخـانـه ای از عـدل ، بـرای عاشقــان بـرپــا مـبـارک می کنـی بـر مــا ، نگیـن قــبـر زهـرا را
تــو ای مـولا بـیـا امشـب ، میـان دیـده گــانـم بـاز کتـــاب عـدل دیـریـن را ، بــرای مــا نـمـا آغــاز