سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آسمانها و زمین و فرشتگان و شب و روز برای سه کس آمرزش می طلبند :دانشمندان و دانشجویان و سخاوتمندان . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مهدی یاوران
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حرف اول، حقیقت بسیج

بسم الرب شهدا و الصدیقین

بسیج قبله آمال همه کسانی است که حقیقت انتظار موعود را دریافته‌اند و می دانند که جز این راه هرچه هست نقش خیال بر آب باطل زدن است..

صدها سال از آغاز عصر غیبت کبری گذشته است و اکنون در عمیق‌ترین ادوار ظلمانی کفر آنجا که سیطره شب وسعتی تمام یافته است انسان بعثتی دیگر باره می‌یابد و لیاقت حضور پیدا می‌کند.
هنوز به هر گوشه از این خاک پست که می‌نگری انسانی را درمی‌یابی که با یوسفی گمگشته راز و نیاز می‌کند غریبی که فارغ از غربت دنیا زیر لب زمزمه می‌کند :«این بقیه‌الله» کجاست او که اینگونه شیعیان در قرن 15 ه.ق سالها پس از بعثت پیامبر (ص) نامش را فریاد می‌زنند. شاید جهان هنوز آماده نیست اما انسان برای تولد دوباره‌اش در تلاش است و اولین قدم او برای ابراز ارادت به مولایش رهایی کربلا از چنگال دژخیمان است. پس قلمهاتان را بردارید و افکار و ایمانتان را عمق بخشید...

نقطه قوت ما در ایمان ماست و نقطه ضعف دشمن نیز در ایمان اوست و بدین‌ترتیب عاقبت کار روشن است.  هزاران سال است که انبیاء و اولیاء حق در مقابل کافران ایستاده اند و بارها و بارها زمین شاهد شهادت مردان حق پرست بوده است. مردانی که با سلاح ایمان تنها و غریبانه به جنگ با ظلمت رفتند. اما تاریخ همواره نامشان را به نیکی یاد کرد مگر تو از یاد برده ای حماسه عاشورا را، مولای ما کودک شش ماهه‌اش را برای احیاء اسلام داد. پس چرا من علی‌اصغر خود را قربانی نکنم. این صدای هل من ناصر ینصرنی از فراز کجا به گوش می‌رسد؟

منطق ما منطق حسین (ع) است و اگر دشمن این حقیقت را دریابد، هرگز در انتظار خستگی ما نخواهد بود..



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » موسی الرضا حیدری ( سه شنبه 87/9/5 :: ساعت 9:34 عصر )
»» خانواده، جوان و آزادى‏

آزادى»، «شادى»، «رفاه» و «خوشبختى»، واژه‏هایى زرّین و زیباست که هاله‏اى از جاذبه، شوق و شیفتگى اطراف هر یک موج مى‏زند. در این میان «آزادى»، افزون بر جلوه‏هاى فکرى، فرهنگى و سیاسى، از نوعى قداست نیز برخوردار است و دلرباترین چهره حقوقى و انسانى به خود گرفته است؛ تمامى ملت‏ها با همه گرایش‏ها و بینش‏ها از آن سخن مى‏گویند و براى کسب آن، به هرکوششى دست مى‏زنند.
جلوه بین‏المللى آزادى و سابقه هزاران ساله آن، همزمان با میلاد نخستین انسان در عرصه هستى، عظمت و قداستى والا به آن داده است به گونه‏اى که از آن موضوعى همیشه نو و ناب، شیرین و جذاب ساخته است. از این‏رو، «استفاده‏ها» و «سوء استفاده‏ها»ى بى‏شمارى در طول تاریخ از این نعمت ارزشمند شده است به گونه‏اى که برخى صاحب‏نظران خطاب به آن گفته‏اند:
«اى آزادى! چه جنایت‏ها که به نام تو نمى‏کنند.»(1)
و بعضى حقایق تاریخ را به گونه‏اى زیبا این گونه ترسیم کرده‏اند:
«آزادى، باده‏اى است که هزاران تن آن را براى بدمستى مى‏نوشند و یک تن براى سرمستى.»(2)
«مارک تواین»، نویسنده زبردست با کنایه‏اى پرمعنا وجود پُر جود آزادى در کشور خود آمریکا را چنین توصیف مى‏کند:
«به خواست خدا، ما در این سرزمین از نعمت وجود سه چیز برخورداریم:
وجدان بیدار، آزادى سخن و احتیاط کافى که از هر دو تاى اول هرگز استفاده نکنیم!»
در کنار این سخنان، تعریف‏هاى مختلفى در باره آزادى شده است که هر یک درخور تأمّل است. «منتسکیو»، نویسنده فرانسوى مى‏گوید:
«آزادى، یعنى انجام هر کارى که قانون اجازه مى‏دهد.»
و «ویکتور کوژن» نیز بر این باور است:
«آزادى حقیقى، آن نیست که هر چه میل داریم انجام بدهیم، بلکه آن است آنچه را که حق داریم، انجام دهیم.»(3)
با نگاهى نو به آموزه‏هاى فکرى - فرهنگى خود، بینشى شیواتر و پویاتر مى‏یابیم که نشان از کمال و تکامل اندیشه‏هاى دینى دارد. در این عرصه مى‏آموزیم:
آزادى صفتى از صفات انسان است که معنا و مفهوم آن، تابع نوع نگرش ما به «انسان» و جایگاه او در «مجموعه هستى» است. در این جهان بینى الهى، آزادى از نظر اسلام با آزادى مورد نظر در دیگر مکاتب همچون مکاتب غربى و غیر دینى تفاوت بسیارى دارد، زیرا دیدگاه هر یک از این مکاتب در باره جهان، انسان و سعادت او، با مکتب اسلام تفاوتى بنیادین دارد.(4)
این بینش و برداشت موجب گردیده که رهبر ژرف‏اندیش و جوان‏فکر انقلاب، حضرت امام خمینى(ره) با سخن حکیمانه خود، آزادى را ابزار اهداف سیاسى ندانسته، بلکه عظمتى والا به آن بخشیده، «نعمت بزرگ الهى» و «امانت خداوندى» بداند و چنین فرماید:
«آزادى یک نعمت بزرگ الهى است، آزادى یک امانت الهى است که خداوند نصیب ما کرده است. اول مرتبه تمدن، آزادى ملت است. ما مصائب را به خاطر رسیدن ملت‏مان به آزادى و استقلال تحمل خواهیم کرد. آزادى را اسلام به ما داد. قدر این آزادى را بدانید و قدر این اسلام را بدانید.»(5)

جوانان و آزادى‏

جوانان گنجینه‏اى از سه گوهر گرانبها هستند: انرژى، امید و ابتکار. از این‏رو همیشه وجودى پرتلاطم و پرشور، سرزنده و ناآرام و بانشاط دارند و از خوردنى‏ها، پوشیدنى‏ها، نوشیدنى‏ها، گفتنى‏ها و شنیدنى‏ها لذت مى‏برند(6) و با هر چیزى که آن انرژى، امید و ابتکار و این شور و نشاط و لذت سرشار را ممنوع و محدود کند یا «امر و نهى» و «باید و نباید» نماید، سرِ آشتى ندارند.
گاه حدود و مرزهاى موضوعاتى چون آزادى براى آنان به درستى و به گونه‏اى دقیق و شفاف، تبیین و تعریف نشده است، از این‏رو به خاطر دفاع از حقوق خود در پى آزادى مطلق و بى‏مرز و بى‏معیار هستند و این در حالى است که تجربه‏اى اندک و دانش و بینشى بسیار محدود دارند و ناآشنا با حوادث پیدا و ناپیداى اطراف خود هستند، اما پس از کسب آگاهى و هوشیارى، دچار غفلت و جهالت نمى‏شوند و دسیسه‏هاى سیاه، شوم و شیطانى دشمن را شناسایى مى‏کنند و بر اندوخته‏هاى علمى و معنوى خویش مى‏افزایند.

جایگاه آزادى در قانون اساسى‏

در اصل دوم از ماده ششم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران یکى از ویژگى‏هاى نظام، ایمان به «کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توأم با مسئولیت او در برابر خدا» ذکر شده است و در اصل سوم ماده هفتم جزو وظایف دولت جمهورى اسلامى، «تأمین آزادى‏هاى سیاسى و اجتماعى در حدود قانون» است و در اصل نهم نیز بر «مجاز نبودن فرد یا گروه یا مقامى براى سوء استفاده از آزادى» تأکید شده است.

پیشنهادهایى براى خانواده‏ها در باره آزادى جوانان‏

در نظر گرفتن موارد زیر در اصلاح، تکمیل و تحقق خواسته‏هاى جوانان از آزادى ضرورت دارد:

1. تعریف دقیق و کامل مفهوم آزادى‏

همیشه به خاطر داشته باشیم، «اندیشه» پیش از «انگیزه» مفید و کارساز است و این دو، چونان دو بال پرواز، باعث کمال و تکامل همگان - به ویژه نسل جوان - مى‏شود. هر گاه بى‏هیچ مایه فکرى و بدون هر گونه شناخت و عشق و اندیشه‏اى، تنها در پى انجام وظایف و اعمال مختلف از افراد باشیم، هرگز خواست ما محقق نمى‏شود. این شیوه در باره موضوع آزادى نیز حکمفرماست.
شناخت این حقیقت که در هر جامعه‏اى «حقوق» بر اساس «تکالیف و مسئولیت‏ها» واگذار مى‏شود و هر حقى تابع محدودیت‏هاى خاص خود است که مسئولیت متقابل نسبت به جامعه ایجاد مى‏کند، باعث رویکرد مسئولانه‏تر جوانان به مسئله آزادى مى‏شود.
اگر من «حق» دارم از امکانات جامعه استفاده کنم تا اندوخته‏اى کسب نمایم و به رفاه دست یابم، بى‏گمان مسئولیت‏هاى مشخصى نیز، این جامعه از من طلب مى‏کند تا «استفاده از امکانات جامعه» به «سوء استفاده» منجر نشود و حقوق دیگران پایمال نگردد، از این‏رو استفاده از خودرو در شهر، ساخت مسکن، داد و ستد اقتصادى و ... هر یک با چارچوب شرایط و قوانین محدود مى‏شود، اما این محدودیت باعث مصونیت انسان و دیگران از بدى‏ها و بلاهاى آن مى‏گردد!(7)

2. قلمرو آزادى و معیارهاى آن‏

انسان موجودى محدود است و صفات وجودى او نیز تابع صفات شخصیتى او، داراى مرزى مشخص است. از آنجا که موجود محدود، اوصاف محدود دارد و موجود نامحدود، صفات نامحدود، خداوند متعال که داراى گستره وجودى مطلق است، تمامى اوصاف ذاتى او نیز مطلق و بى‏کران است، اما انسانى که مرزهاى شخصى و شخصیتى او متناهى و مرزدار است، به ناچار صفات کمالى وى همچون حیات، آزادى، علم، قدرت و اراده نیز محدود خواهد بود.
حال اگر کسى یا کسانى از سرِ غفلت و بى‏خبرى یا جهالت و نادانى، سخن از آزادى مطلق و نامحدود مطرح کنند، مرتکب خطاى بسیار بزرگى شده‏اند و آن تدوین صفات نامحدود و بى‏کران براى موجودى محدود است که لازمه آن «تجاوز وصف از موصوف» است که چنین پدیده‏اى محال خواهد بود، زیرا مستلزم آن است که وصف در جایى حضور داشته باشد که موصوفِ محدود وجود ندارد.
پیشتر دانستیم که آزادى، صفتى از صفات انسان است که معنا و مفهوم آن تابع نگرش ما به «انسان» و جایگاه او در آفرینش است و با توجه به اینکه اسلام با نگاهى فراتر از خوراک، پوشاک و مسکن به انسان مى‏نگرد و او را محدود به امور زندگى مادى نمى‏کند، بلکه انسان را «خلیفه خداوند» و «برترین آفریده الهى» مى‏داند که ثروت، قدرت، موقعیت، آزادى و رفاه، ابزارهایى است که با استفاده از هر یک باید به سعادت جاودان دست یابد، به یقین قلمرو آزادى و معیارهاى آن، ارزش‏هاى والاى الهى است که به عظمت، عزّت و نیک‏بختى انسان منجر مى‏شود و هرگاه گفتار و رفتارى با نام آزادى و دموکراسى، سبب سقوط و ذلت انسان از مرتبه متعالى انسانیت شود، خط قرمز و مرز ممنوع آزادى خواهد بود و این حقایق ارزشمند باید به گونه‏اى شیوا و شیرین از سوى پدران و مادران براى نوجوانان و جوانان بازگو شود.(8)

3. «آزادى از» یا «آزادى براى»؟

تفهیم این واقعیت به نسل جوان که «آزادى» و «چگونگى استفاده از آزادى» دو موضوع متفاوت اما مرتبط با یکدیگرند، آنان را برمى‏انگیزد که به مجرد برخوردارى از آزادى، کار را تمام شده تلقى نکنند، بلکه این را آغاز راه بدانند و به خوبى آگاه باشند که رمز تداوم آزادى، مشروط به حُسن استفاده از آزادى است. همان گونه که «آزادى از» با «آزادى براى» متفاوت است؛ اگر «آزادى از بندگى خداوند»، «آزادى از قانون اجتماعى»، «آزادى از معیارهاى ارزشى و قابل احترام در جامعه» باشد، آزادى منفى است، اما اگر «آزادى براى نطق و بیان منطقى و هدایتگر» و «آزادى براى عبادت و پرستش» باشد، آزادى مثبت خواهد بود.

4. آزادى‏هاى معقول؛ شیوه‏اى شایسته و بایسته‏

خانواده و مدرسه، هر یک به عنوان کانون مقدس تعلیم و تربیت مى‏توانند با جلب اعتماد فرزندان و دانش‏آموزان و مسئولیت‏سپارى آگاهانه و آزادى عمل قائل شدن براى آنان در مواردى خاص، زمینه را براى اعطاى آزادى‏هاى معقول به جوانان، مساعد نمایند.
پدران و مادران باید زمینه‏ها و فرصت‏هاى مناسب براى ابراز وجود و اظهار نظر فرزندان خود را ایجاد کنند و بدانند سن آنان و گرایش‏هاى روحى در نسل نو، ایجاب مى‏کند که با ورود به جامعه، جایگاهى براى خود - آن هم به صورت مستقل و بى‏واسطه - به دست آورند و «خودیت»، «هویت» و «شخصیت» خویش را تثبیت کنند و این مرحله حساس، گرچه با خطاهاى مختلف همراه است، اما باعث رشد و شکوفایى، بالندگى و پایندگى در حوادث امروز و فرداى زندگى مى‏شود.
گفتنى است که دختران جوان به طور عموم گله‏مندند که آزادى کمترى از پسران دارند. ترتیب دادن گفتگوهاى صمیمى با آنان، همدلى سازنده و تقویت فرصت‏هاى انتخاب، تجهیز و توسعه اماکن فرهنگى و فراغتى خاص دختران و متعادل ساختن امکانات میان پسران و دختران، از شیوه‏هاى مناسب براى رفع چنین نگرانى‏هاى آزاردهنده است.(9)

5. «آزادى» یا «آزادگى؟»

رتبه آزادگى بنگر که نخل میوه‏دار
از حجاب سرو نتوانست سر بالا کند(10)
بصیرت و بینش جوانان نسبت به دو موضوع «آزادى از هواى نفس» و «آزادگى براى هواى نفس» و تفکیک این دو از یکدیگر، موجب حُسن استفاده از آزادى مى‏شود و همین امر، زمینه را براى رشد و تعالى آنان فراهم مى‏کند. ترویج و تشویق روحیه بى‏خیالى و بى‏بند و بارى یا سستى و کاستى در امور جدّى و سرگرم ساختن نسل مؤثر و مفید به جلوه‏هاى پرجاذبه شهوات و مادیات زندگى به بهانه آزادى و رهایى از قید و بندهاى وابستگى، شیوه همیشه شیطان و شیطان‏صفتان بوده است.
از آن سو، سیره آسمانى پیشوایان پاک‏اندیش از آغاز تاکنون، دعوت و هدایت همگان به آزادى از هواى نفس و آزادگى بوده است تا جدیت و تعهد، آرمان‏گرایى و خودباورى در عرصه‏هاى مختلف زندگى امروز زودگذر حیات آنان را به فرداى جاودان پیوند دهد، گرچه در این راه پرفراز و نشیب سنگلاخ سختى‏ها و تلخى‏ها مشکلات بى‏شمارى فراروى آنان قرار دهد که:
جامه آزادى آسان نیست بر خود دوختن‏
سرو را زین آرزو در جمله اعضا سوزن است(11)

امام على(ع) قهرمان آزادى خواهان و آزاداندیشانِ تاریخ رو به انسان‏هاى حال و آینده خود کرد و فرمود:
«اَلا حُرٌّ یَدَعُ هذه اللماظة لاهلها، انه لیس لانفسکم ثمنُ الّا الجنّة، فلا تبیعوها الّا بها؛(12)
آیا انسان آزاد و آزاده‏اى هست که [نگاه پربصیرتى به دنیا داشته باشد، خود را اسیر جلوه‏هاى ناپایدار و پرجاذبه زندگى نکند و ]این کالاى بى‏ارزش را براى اهل آن باقى گذارد. آگاه باشید که براى وجود شما هیچ بهایى جز بهشت نیست، پس خود را مفروشید مگر به بهشت الهى.»
آن حضرت پیروان خود را به جدّیت و استفاده از لحظه‏هاى زندگى فرا مى‏خواند و مى‏فرمود:
«آگاه و بیدار باشید که خداوند شما را بیهوده و بى‏هدف نیافریده است و شما را به حال خود رها نکرده است؛ لهو و سرگرمى از نشانه‏ها و نتایج جهالت و نماد حماقت است [که‏] اراده‏هاى قوى را فاسد مى‏کند و انسان را از کارهاى بزرگ و چشمگیر دور مى‏نماید.
رستگار و سعادتمند نمى‏شود کسى که از سرمایه عمر خویش استفاده شایسته نکند و او را بازى‏هاى بى‏هدف، دل‏مشغولى‏هاى پوچ و شادى‏هاى واهى سرگرم کند.
چه بسیار امورِ لهو و سرگرمى‏هاى نادرستى که حرّیت، آزادى و آزادگى انسان را به خطر مى‏اندازد و چه بسیار امور بیهوده در زندگى که باعث شرور و بدى‏هاى ویرانگر مى‏شود.»(13)
بسیار مناسب است پایان این بخش از نوشتار را با سخن مسیحایى روح خدا، خمینى کبیر، زینت بخشیم که در آینه نگاه او حوادث فردا و فرداها و دسیسه‏هاى امروز و هر روز دشمن نمایان است. آن عزیز سفر کرده در باره دموکراسى غرب و آزادى مورد نظر سران استکبار در ایران مى‏فرمود:
«قانون اسلام مُسبب آزادى‏ها و دموکراسى حقیقى است و استقلال کشورها را نیز تضمین مى‏کند. دموکراسى اسلام، کامل‏تر از دموکراسى غرب است. آزادى صادراتى، آزادى‏اى است که بچه‏هاى ما را به فحشا کشاند؛ مى‏خواهند آزادى شما را با آزادى سلب کنند، آزادى ناسالم در شما ایجاد کنند و آزادى حقیقى را از شما بگیرند.
آزادى به شکل غربىِ آن که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است.»(14)

پى‏نوشتها: -
1) مانون رولان.
2) هامیلتون، فیلسوف اسکاتلندى.
3) عطر اندیشه‏هاى بهارى، حسین سیدى، ص 11 و 12.
4) ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، آیت‏اللَّه جوادى آملى، ص 25.
5) کلمات قصار حضرت امام خمینى، ص 111 و 112 (با گزینش).
6) حدیث شورانگیز جوانى در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى، ص 2 - 8.
7) جوان و نیروى چهارم زندگى، دکتر محمدرضا شرفى، ص 7.
8) ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 26.
9) جوان و نیروى چهارم زندگى، ص 7 و 8.
10) صائب.
11) بیدل دهلوى.
12) شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى‏الحدید، ج 20، ص 173.
13) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 75، ص 2؛ غررالحکم و دررالکلم، شماره 10551 - 10538.
14) صحیفه نور، ج 8، ص 271 و 272؛ کلمات قصار حضرت امام خمینى، ص 111 - 112 (با گزینش).


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » موسی الرضا حیدری ( شنبه 87/8/4 :: ساعت 5:32 عصر )
»» امام زمان در کنار حرم

در کتاب انوار المشعشعین آمده است: «شخصى به نام سید عبدالرحیم که مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم در قبرستان بزرگ قم جمعیت ‏بسیارى هستند. در این هنگام شخص بزرگوارى را - که سوار بر اسبى بود - دیدم . او را که از بازارچه مى‏آمد، مشاهده نمودم . پشت‏ سر آن سوار، شخصى گفت: «این سوار، حضرت حجت علیه السلام مى‏باشد.» تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم؛ دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد. صحن خلوت بود؛ کسى را جز آن حضرت و شخصى که همراه بود، در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها عبور کردند تا به صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم . با خود گفتم: «نگهداشتن اسب خوب است‏ یا همراه حضرت بودن؟ سرانجام همراهى حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخص که همراه امام بود، دادم و خودم به دنبال حضرت روانه شدم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالاسر مرقد حضرت معصومه علیهاالسلام توقف کرد.
     هیچ کس از خدام نبودند. پیش خودم فکر کردم آیا به حضور حضرت بروم یا نروم؟ در کنار رواق ایستادم؛ صداى آن حضرت را مى‏شنیدم، اما چیزى نمى‏فهمیدم. پس از مدتى آن حضرت از حرم بیرون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت ‏سر او به راه افتادم . ناگهان ناپدید شد و هر چه جستجو کردم، دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم.»


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » موسی الرضا حیدری ( شنبه 87/8/4 :: ساعت 5:26 عصر )
»» سیرى دوباره در آیات حجاب

با رشد و پویایى اجتهاد و فقه نوین در دو دهه اخیر و تلاشها و نوآورى هاى امام خمینى(ره) پژوهشهاى تازه در زمینه شخصیت و حقوق زنان و نقش آنان درجامعه و فعالیتهاى اجتماعى نمود بیشترى یافته است; چه اینکه پیدایش شرایط و ویژگیهاى زمانى و مکانى نو تأثیرى جدى در دگرگونى موضوعات داشته و به تبع آن, تغییرى انکارناشدنى در آرا و احکام حقوقى و فقهى مربوط به زنان را در پى آورده است.
مسائلى از جمله محدوده حجاب, خروج زن از خانه, سخن گفتن او با نامحرم, شرکت در اجتماعات, اختلاط با مردان در محیط بیرون از خانه, رانندگى زنان, مشارکت زنان در امور سیاسى و اجتماعى از جمله مسائلى هستند که بازنگرى منابع دینى جهت استخراج احکام دقیق و روشن و پیراستن ابهامات گوناگون موجود را با تلاشهاى تخصصى فقاهتى بایسته مى سازد. نوشتار حاضر پرسشهایى درباره حجاب که مربوط به سه آیه از قرآن مى باشد مطرح مى کند, تا اندیشمندان و صاحب نظران به بررسى و پاسخگویى آنها بپردازند.
نگارنده این سطور هرگز مدعى تخصص در تفسیر یا فقه نیست تا درصدد پاسخگویى به پرسشها باشد, بلکه تنها زمینه را براى پاسخگویى اهل نظر و تخصص فراهم ساخته است.

آیه نرمش در گفتار

(یا نساء النّبى لستنّ کأحد من النّساء إن اتقیتنّ فلاتخضعن بالقول فیطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً. و قرن فى بیوتکنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولی…)
احزاب/33ـ32
اى زنان پیامبر شما همانند هیچ یک از زنان نیستید [و برتر و مسؤول ترید]; اگر تقوا پیشه کنید. پس در سخن نرمى نکنید که فرد بیمار دل به طمع [خام] افتد, و به نیکى [و سنجیدگى] سخن گویید. و درخانه هاتان قرار و آرام گیرید و همانند زینت نمایى روزگار جاهلیت پیشین, زینت نمایى نکنید….1
از ظاهر آیه چنین استنباط مى شود که آیه مختص زنان پیامبر(ص) است و دستورات خاصى براى آنان به دلیل موقعیت ویژه آنها ذکر شده است. چنان که استاد مطهرى(ره) در پاسخ نقدهایى بر کتاب مسأله حجاب مى نویسد:
(جمله (قرن فى بیوتکن) اولاً به عقیده من جمله اختصاصى است و زنان پیغمبر, آنها که مقیّد به اجراى دستور بودند, از این جمله چنین فهمیدند که دستورى اختصاصى است, و لهذا حتّى از مسافرت احتراز داشتند. و به علاوه قطعاً مفاد آیه این نیست که از خانه بیرون نروید, به مسجد و زیارت دوستان و ارحام هم نروید, مقصود این است که به کارى که مستلزم این باشد که از حرم پیغمبر خارج شوید دست نزنید; نظیر کارى که عایشه کرد. به هر حال آیه (قرن فى بیوتکن) نیز دستور پرده نشینى نیست, نه براى زنان پیغمبر و نه براى غیرآنها).2
توجه به کلمات آغازین آیه این تصور را تقویت مى کند که آیه تنها خطاب به زنان پیامبر(ص) نازل شده است. توضیحات استاد مطهرى نیز به تقویت این برداشت کمک مى کند. به نظر مى رسد فضاى عمومى آیه در مورد مسائل اجتماعى و سیاسى مربوط به زنان پیامبر(ص) است. استاد درکتاب مسأله حجاب چنین مى نویسد:
(اسلام عنایت خاصى داشته است که زنان پیغمبر چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان درخانه هاى خود بمانند, و در این جهت بیشتر منظورهاى اجتماعى و سیاسى در کار بوده است… اسلام مى خواسته است (امهات المؤمنین) که خواه ناخواه احترام زیادى در میان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نکنند و احیاناً ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو درمسائل سیاسى و اجتماعى واقع نشوند.)3
به این ترتیب آیا مى توان سایر جملات آیه را نیز در همین فضاى سیاسى و اجتماعى معنى کرد؟ آیا سایر جملات آیه نیز دستورهایى مختص زنان پیامبر(ص) نیست, تا آنان از موقعیت سیاسى خود سوء استفاده نکنند؟ یا دیگران از موقعیت آنها به سود اهداف خود بهره نبرند؟
در آیه ابتدا توصیه مى شود که زنان پیامبر(ص) تقوا پیشه کنند, سپس امر مى شود که در سخن خضوع نکنند تا افراد بیمار دل به طمع نیفتند. در هیچ جاى آیه قرینه اى وجود ندارد که ناگزیر باشیم طمع را به طمع جنسى معنى کنیم و برداشت کنیم که منظور آیه این است که افراد بیماردل به گناه نیفتند.
از سوى دیگر, خضوع در قول در ترجمه ها و تفاسیر مختلف به ناز و کرشمه در صدا معنى شده است. آیا اگر مقصود چنین تعبیرى بود کلمه صوت از قول مناسب تر نبود؟ بویژه آن که پس از این جمله خداوند امر مى کند که (قول معروف) بر زبان بیاورید, و در عبارت (قول معروف) نیز هیچ نشانه بر اینکه مقصود صداى بدون ناز و کرشمه و خشک و خشن است به چشم نمى خورد.
به نظر مى رسد اگر بخواهیم این جمله را در فضاى سیاسى و اجتماعى ذکر شده در بالا معنى کنیم چنین برداشت مى شود که خداوند به زنان پیامبر(ص) دستور مى دهد که در برابر منافقان بیمار دل در کلام خضوع نداشته باشند, زیرا آنان ممکن است مطامع سیاسى زیادى در سرداشته باشند. یعنى منافقان و بیماردلان براى رسیدن به مطامع سیاسى خود سعى داشته اند از زنان پیامبر(ص) سوء استفاده کنند و با آنها از درِ مذاکره و سازش وارد شوند و قرآن با این بیان, زنان پیامبر(ص) را از هرگونه مداهنه نهى کرده است و به آنها دستور داده که در برابر منافقان در کلام خضوع نداشته باشند. اما از سوى دیگر در قسمت بعد آیه تصریح مى کند که با آنان پسندیده سخن گویند یعنى نه سازش کنند و نه کلام زشتى بر زبان آورند که منافقان را علیه مسلمانان گستاخ سازد.
به طور کلى در مورد این بخش از آیه مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. مقصود قرآن از مورد خطاب قراردادن زنان پیامبر(ص) توجه به موقعیت خاص سیاسى آنها بوده است. در طول تاریخ گاهى همسران زعما و رهبران هر قومى از موقعیت ویژه سیاسى خود سوء استفاده کرده اند یا منشأ تغییراتى در سطح جامعه شده اند. شواهدى از این دست در تاریخ صدراسلام نیز وجود دارد. نقش عایشه در جنگ جمل و در بازگشت سپاه اسامة بن زید از جُرف به مدینه در واپسین روزهاى زندگى پیامبر از این جمله است. همچنین زنان سران و بزرگان قبایل چه قبل از اسلام یا بعد از اسلام در جنگها حضور داشته به طرق مختلف به تهییج سپاهیان مى پرداختند; از جمله هند همسر ابوسفیان در جنگ احد, و نیز سایر دشمنیها با پیامبر(ص).
2. اگر قرار بود این تکالیف در آیه براى سایر زنان نیز استنباط شود, عبارتى در آیه براى تأکید بیشتر آورده مى شد, در صورتى که هیچ اشاره اى به زنان دیگر در آیه دیده نمى شود (نظیر عبارت نساء المؤمنین در آیه جلابیب)
3. در آیات دیگر قرآن نیز نشانه اى بر فراگیر بودن این دستورات نیست.
4. خداوند در آیات دیگر قرآن نیز توجه ویژه خود را به زنان پیامبر(ص) به سبب موقعیت خاص ایشان نشان داده است; مثلاً وقتى بعضى مسلمانان مطرح مى کنند که پس از رحلت پیامبر(ص) زنان ایشان را به عقد خود درمى آورند, در آیه اى ازدواج همسران پیامبر را غیرمجاز مى شمارد. شاید این دستور که از ویژگیهاى آنان است به این دلیل صادر شده که مورد سوء استفاده قرار نگیرند.
5. در 12 آیه قرآن از افرادى که دلهاشان بیمار است با تعبیر مرض در قلب نام برده شده است; مثلاً در سوره بقره آیه 10, براى آنان که به سبب نفاق بیمار دل اند افزونى در عذاب وعده داده مى شود. در سوره مائده آیه 52, بیان مى شود که کسانى که بیمار دل اند از ترس خدا و رسول به طرف یهود و نصارا مى روند و حال آن که رویگردانى آنان به سبب آن است که یهود و نصارا را دوست دارند.
در آیه 49 انفال, بیماردلان مى گویند مؤمنان مغرورند و حال آن که خود مغرورند.
در سوره توبه آیه 124, بیماردلان معتقدند که با نزول سور قرآن, ایمان مؤمنان افزوده نمى گردد و حال آن که چنین نبوده و پلیدى بر خودشان نیز اضافه مى گردد.
در آیه 53 حج, القاء شیطان بر بیماردلان و مؤمنان را آزمایش شمرده است.
در سوره احزاب آیه 60, مى گوید اگر بیماردلان و منافقان از کارهاى خود دست برندارند, پیامبر(ص) از سوى خداوند مأمور مى شود تا در برابر ایشان قیام کند.
با نگاهى گذرا به این آیات در مى یابیم که منظور قرآن از بیمار دل, افراد ضعیف الایمان هستند که گاهى شامل منافقین مى گردد, اما در هیچ یک از آیات قرینه اى براى آن که مقصود از (مرض) را شهوات بدانیم دیده نمى شود.
6. علامه طباطبایى (قول) را مطلق معاشرت مى داند و بنابراین معناى عبارت (خضوع در قول) نرمى در رفتار هم مى شود که برداشت ما را تأیید مى کند.4
7. عبارت (قول معروف) نیز چهار بار در قرآن ذکر شده است که از این شواهد هم بیشتر مفهوم (سخن سنجیده و درست) استنباط مى شود.

دیدگاه مفسران

در ادامه بحث به تفاسیر مختلف مراجعه مى کنیم تا ببینیم درباره این دستورات چه برداشتهایى ارائه شده و تا چه اندازه روایات به تأیید این برداشتها پرداخته اند؟
ابوالفتوح رازى در تفسیر روض الجنان و روح الجنان مى نویسد:
(نباید تا خضوع کنید در سخن گفتن با مردان… پس طمع کند آن کس که در دل او ریبتى و تهمتى باشد و ضعیف اعتقاد و بصیرت باشد در دین. و گفتند: مرض به معناى فجور است در آیت (و قلن قولاً معروفاً) و بگویى گفتارى درشت درست. در خبر است که بعضى از زنان صحابه چون این آیت آمد, چون مردى به در سراى ایشان آواز دادى و در سراى مردى نبودى تا جواب دهد, آن زن انگشت در دهن نهادى و آوازى منکر کردى منفّر براى این آیت را.)5
در تفسیر مجمع البیان نیز آمده است:
(صداى خود را نازک نکنید و با مردان به نرمى حرف نزنید و با بیگانگان روبرو سخن نگویید که به طمع آنها بینجامد, پس مانند زنى باشید که اظهار تمایل به مردان مى کنید. قتاده گوید: پس طمع کند آن که در دل او بیمارى نفاق است. عکرمه گوید: آن که در دلش شهوت زناست و بعضى گفته اند: که براى زن مستحب است وقتى با بیگانه صحبت مى کند صداى خود را خشن و کلفت نماید; براى اینکه این دور از طمع و ریبه و شهوت است (و قلن قولاً معروفاً) و بگویید سخن پسندیده; یعنى سخنى مستقیم و نیکو که برى از تهمت و دور از ریبه و موافق با دین و اسلام است.)6
علامه طباطبایى در المیزان مى نویسد:
(فرموده پس در سخن خضوع نکنید (و چون سایر زنان آهنگ صدا را فریبنده نسازید) و درخانه هاى خود بنشینید و کرشمه و ناز مکنید… و خضوع در کلام به معناى این است که در برابر مردان, آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه و خیالهاى شیطانى نموده, شهوتش را برانگیزانند و در نتیجه آن مردى که در دل بیمار است به طمع بیفتد. و منظور از بیمارى دل, نداشتن نیروى ایمان است; آن نیرویى که آدمى را از میل به سوى شهوات باز مى دارد (و قلن قولاً معروفاً); یعنى سخن معمول و مستقیم بگویید; سخنى که شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسندیده دارد, و آن سخنى است که تنها مدلول خود را برساند. (نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن بیفزایى, تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود.)7
در تفسیر نمونه نیز چنین مى نویسد:
(مى فرماید: بنابراین به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند… بلکه به هنگام سخن گفتن, جدى و خشک و به طور معمول سخن بگویید, نه همچون زنان کم شخصیت که سعى دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است که افراد شهوت ران را به فکر گناه مى افکند سخن بگویید.)8
نویسنده تفسیر اطیب البیان نیز مى نویسد:
(صدا را نازک نکنید, باعث هیجان شهوت اراذل و اوباش شرور شود… به خصوص مثل عایشه که جوان و خوش سیما بود و قلن قولاً معروفاً, معروف مقابل منکر است.)9
در تفسیر جوامع الجامع نیز آمده است:
(فلاتخضغن بالقول: اى لاترققن الکلام للرجال مثل کلام المربیات و المونسات, فیطمع الذى فى قلبه مرض: اى: نفاق و فجور, و قلن قولاً معروفاً: بعیداً من التهمة مستقیماً بجدّ و خشونة من غیرتخنّث, او قولاً حسناً مع کونه خشناً.)10
چنان که در تفاسیرى که یادشده و بسیارى دیگر از تفاسیر دیده مى شود, بیشتر مفسران یک جمله را تکرار کرده اند و آن اینکه خضوع در قول, یعنى نازک کردن صدا و با ناز و کرشمه سخن گفتن; و در این میان اجزاء دیگر جمله را مورد نظر قرار نداده اند, چنان که روایتى نیز در تأیید این برداشت نیاورده اند. افزون بر اینکه اگر روایاتى نیز در این زمینه باشد, تنها به استناد آنها نمى توان آیه را تفسیر کرد, بلکه بررسیهاى سندى و دلالى باید درباره آنها به کار رود, چرا که دست وضع و جعل حدیث, روایات بسیارى را در میان منابع روایى راه داده است و برداشتهاى نادرست از برخى روایات صحیحه نیز اندک نبوده است. چنان که شهید مطهرى در باب نقد استدلال به روایت (اشراط الساعة) بر حرام بودن رانندگى زنان, سخنان گسترده اى دارد.11
در چند تفسیر نیز از مرض ـ که در آیه آمده است ـ به نفاق و فسق تعبیر شده که برداشت پیشنهادى نگارنده را تأیید مى کند.
دیگر آن که در آیین درخشان اسلام, تطبیق عقل و شرع و هماهنگى میان آنها حقیقتى انکارناپذیر است که نقش خرد را در آموزه هاى دین و برداشت و استنباط از آنها روشن مى سازد; به گونه اى که اجتهاد, وابستگى انکارناپذیرى با عنصر (عقل) دارد.
با توجه به نکته هایى که گذشت مى توان گفت جمله آغازین آیه که مى فرماید: (یا نساء النبى لستنّ کأحد من النساء) عقل را به سوى برداشت مفاهیم اجتماعى و سیاسى از آیه راهنمایى مى کند, بویژه که آوردن عبارت (کأحد من النساء) این فضا را بیشتر القا مى کند; یعنى زنان پیامبر(ص) مانند یک فرد از جامعه زنان نیستند و تأثیر اجتماعى و سیاسى ایشان بسیار متفاوت با تأثیر یک فرد ازجامعه زنان است. چنان که گفتیم در جامعه آن روز عرب, زنان سران قبایل با زنان معمولى تفاوت داشتند. آنها به سبب نزدیکى با رؤسا مى توانستند منشأ بسیارى تغییرات و اتفاقات در جامعه باشند. به همین سبب قرآن تأکید دارد که مسیر سوء استفاده ازاین طریق بسته شود و افراد بیمار دل و منافقان نتوانند از راه مذاکره با زنان پیامبر(ص) مطامع خود را عملى سازند. خداوند در این آیه به زنان پیامبر(ص) به دلیل وضعیت خاص آنها سه دستور مى دهد:
نخست آن که در خانه بمانند و هر روز درجامعه ظاهر نشوند و با استفاده ازموقعیتى که به دلیل انتساب به پیامبر دارند آشوب و بلواى سیاسى یا اجتماعى به راه نیندازند.
دوم آن که در برابر منافقان در سخن نرمى نشان ندهند, یعنى با آنان مداهنه نکنند و آنها را در طمع خام نیندازند (نه آن که آنها را حتى به فکر گناه هم نیندازند!) درعین حال با منافقان کلام پسندیده گویند; یعنى نه سازش کنند و نه آنها را تحریک کنند که علیه اسلام نقشه هاى جدید طرح کنند. و دستور سوم آن که مانند جاهلیت نخستین در جامعه خودنمایى نکنند.
اگر بخواهیم عبارت (تبرّج جاهلى) را با توجه به فضاى مورد نظرمان توضیح دهیم, باز باید به این نکته توجه کنیم که زنانى که موقعیت خاص سیاسى درجامعه داشته اند با خودنمایى در جامعه موجب تحولات سیاسى خاصى مى شده اند (مانند نقش آنها در تهییج و ترغیب جنگاوران). به نظر مى رسد که خداوند زنان پیامبر(ص) را از ایفاى چنین نقشهایى برحذر مى دارد. به این ترتیب جاهلیت اُولى, یعنى جاهلیت پیش از اسلام که زنان برجسته جامعه باخودنمایى از موقعیت خود سوء استفاده مى کردند. توجه به این نکته جالب است که چنین جاهلیتى و چنین سوءاستفاده هایى پس از اسلام نیز اتفاق افتاد. بنابراین خداوند با آوردن کلمه جاهلیت اولى خبر از جاهلیت دومى مى دهد که پس از اسلام اتفاق مى افتد.

مفهوم تبرّج جاهلى

براى بررسى بهتر مفهوم تبرج جاهلى و جاهلیت اولى نگاهى دوباره به دیدگاه هاى برخى از مفسران مى افکنیم:
در تفسیر روض الجنان و روح الجنان مى نویسد:
(ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهلیّة الاولى: مجاهد و قتاده گفتند: تبرج, تکسر و تبختر و تغنج باشد و گفتند: مجنبى و کرشمه مکنى چنان که اهل جاهلیت پیشینه کردند. و گفته اند: اظهار زینت باشد.
در معنى جاهلیت خلاف کردند; شعبى گفت: میان عهد عیسى است و میان محمد ـ صلى الله علیه و على آله ـ .
ابوالعالیه گفت: روزگار داود و سلیمان است که در آن روزگار زنان پیرهن نا دوخته پوشیدندى و اندام ایشان ظاهر بودى.
کلبى گفت: جاهلیت عبارت است از آن روزگار که ابراهیم ـ علیه السلام ـ در او بزاد; چه در آن روزگار زنان پیرهن از درّ نظم کردندى و در پوشیدندى و جز آن جامه دیگر نداشتندى و به بازار و مجمع مردان درآمدندى, و این در روزگار نمرود بود و خلقان همه کافر بودند.
حکم گفت: جاهلیت آن روزگار بود که در میان آدم و نوح, و آن هشتصد سال بود, و در آن روزگار زنان زشت بودند و مردان نکو, پس زنان به مردان رغبت کردندى و در مردان آویختندى.
عکرمه گفت از عبدالله عباس که: جاهلیت میان ادریس بود و نوح ـ علیهما السلام ـ و آن هزار سال بود. و دو بطن از فرزندان آدم. … همه مردم مجتمع شدندى آن روز و زنان خویشتن بیاراستندى و آنجا آمدندى و مردى از اهل کوه آنجا آمد در روز عید ایشان و زنان را بدید و جمالشان, برفت ومردم کوهستان را خبر داد. ایشان بیامدند و آنجا مقام کردند و زنان به مردان مایل شدند ومردان به زنان, و فواحش آشکار شد!)12
طبرسى در مجمع البیان مى نویسد:
(التبرّج : ابراز کردن زر و زیور و موارد زینت و زیبایى خود را, گرفته شده از برج است… ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهلیّة الاولى; یعنى بیرون نیایید بنابر عادت زنان جاهلیت نخستین و ظاهر نکنید زر و زیور خود را چنانچه زنان جاهلیت مى کردند. قتاده و مجاهد گویند: تبرّج به معناى تبختر و خودنمایى در راه رفتن است. مقاتل گوید: تبرّج این است که روسرى خود را بر سرش اندازد ولى آن را نبندد که گلو و گوشواره اش مستور دارد, پس اینها ظاهر گردد… بعضى گفته اند که معناى تبرّج جاهلیت اولى این است که آنها تجویز مى کردند که یک زن جمع کند بین شوهر و رفیقش را, پس پایین تنه خود را براى شوهر قرار دهد (که با او آمیزش کند) و براى رفیقش بالا تنه خود را قرار دهد که او را بوسیده و معانقه نموده و در آغوش کشد.)13
در تفسیر المیزان نیز آمده است:
(کلمه تبرّج به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است, همان طور که برج قلعه براى همه هویدا است. و کلمه (جاهلیّة الاولى) به معناى جاهلیت پیش از بعثت است, پس در نتیجه مراد از آن جاهلیت قدیم است. و اینکه بعضى گفته اند مراد از آن دوران هشتصد ساله بین آدم ونوح است و یا گفته اند: زمان داود و سلیمان است و یا گفتار آنان که گفته اند زمان ولادت ابراهیم است و یا گفتار آنان که گفته اند زمان فترت بین عیسى و محمد(صلوات الله علیهما) است, اقوالى است بدون دلیل… و در تفسیر قمى روایتى با سند از امام صادق از پدرش(علیهما السلام) در ذیل آیه (ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهلیّة الاولى) آورده و آن این است که حضرت فرمود: بعد از جاهلیت اول, جاهلیت دیگرى نیز خواهد آمد.
مؤلف: این روایت نکته اى جالب و لطیف را از آیه شریفه استفاده کرده.)14
در تفسیر نمونه نیز مى نویسد:
(همچون جاهلیت نخستین در میان جمعیت ظاهر نشوید و اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشاى دیگران قرار ندهید… تبرّج به معنى آشکار شدن در برابر مردم است و از ماده برج گرفته شده که در برابر دیدگان همه ظاهر است. اما اینکه منظور از جاهلیت اولى چیست; ظاهراً همان جاهلیتى است که مقارن عصر پیامبر صلى الله علیه و آله بوده, و به طورى که در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند, و دنباله روسرى هاى خود را به پشت مى انداختند به طورى که گلو و قسمتى از سینه و گردن بند و گوشواره هاى آنها نمایان بود…
به هر حال این تعبیر نشان مى دهد که جاهلیت دیگرى همچون جاهلیت عرب در پیش است که ما امروز درعصر خود آثار این پیشگویى قرآن در دنیاى متمدن مادى را مى بینیم.)15
شیخ طوسى در التبیان مى نویسد:
(ولاتبرّجن: قال قتادة: التبرّج التبختر و التکبّر, و قال غیره: هو اظهار المحاسن للرجال.)16
طبرسى نیز در تفسیر جوامع الجامع آورده است:
(ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهلیّة الاولى و هى القدیمة التى یقال لها: الجاهلیّة الجهلاء و هى الزمن الذى ولد فیه ابراهیم ـ علیه السلام ـ کانت المرأة تلبس الدرع من اللؤلؤ فتمشى وسط الطریق تعرض نفسها على الرجال.)17
چنان که ملاحظه مى شود در تفاسیر یادشده یک برداشت طى قرنها درکتابهاى تفسیرى تکرار شده است و پشتوانه اى از روایات براینکه مراد از تبرّج, برداشت یادشده بوده است, به چشم نمى خورد.

آیه جلباب

(یا ایّها النبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین و کان الله غفوراً رحیماً) احزاب/59
اى پیامبر به همسرانت و دخترانت و ز نان مسلمان بگو که روسرى هاى خود را برخود بپوشند که به این وسیله محتمل تر است که شناخته شوند و رنجانده نشوند و خدا آمرزگار مهربان است.
در این آیه چند نکته چشم گیر است:

الف. شأن نزول آیه

مراجعه به شأن نزول هایى که در تفاسیر مختلف درمورد این آیه ذکر شده به فهم فضاى عمومى آیه کمک مى کند. به چند نمونه توجه مى کنیم.
(چه بسا بود که منافقین از شوخى با کنیزان تجاوز کرده و سر به سر زنان آزاد و نجیبه هم مى گذاشتند. پس وقتى به ایشان مى گفتند چرا این کار را کردى, مى گفتند ما خیال مى کردیم کنیز و برده هستند پس خدا عذر ایشان را قطع نمود.)18
(جمعى از متهتکان به شب بیرون آمدندى و چون زنان به قضاء حاجت شدندى بر عقب ایشان رفتندى و انگشت بر ایشان زدندى, اگر کسى از آن زنان باستادى مراد خود حاصل کردندى و اگر ایشان را زجر کردندى بگریختندى, زنان این حال با شوهران خود بگفتند, شوهران ایشان رسول صلى الله علیه و آله را از این حال خبر دادند, خداى تعالى این آیت فرستاد.)19
(سبب نزول آیه مزبور آن بودکه بانوان براى اقتدا کردن به پیغمبراکرم(ص) در مسجد حاضر شده ونماز را پشت سر آن حضرت بجاى مى آوردند, هنگام بازگشتن بعضى از جوانان ولگرد و اوباش مزاحم و متعرض آنها شده اذیت و آزار مى نمودند. چه عادت ایشان آن بود که با کنیزان مزاح و شوخى مى کردند. منافقین آنها شرارت را از حد گذرانده و متعرض زنان آزاد نیز مى شدند. چنانچه از آنها بازخواست مى کردند مى گفتند گمان کردیم این بانو از جمله کنیزکان است. پروردگار عذر آنان را با نزول آیه حجاب برطرف نمود.)20
تقریباً بیشتر تفاسیر دیگر نیز این شأن نزول را بیان کرده اند. از این شأن نزول استفاده مى شود:
1. قرآن کریم براى تمایز زن آزاده مسلمان از کنیز دستور حجاب را صادر کرده است. لحن قرآن کریم دراین دستور لحنى توبیخى نیست و براى عدم رعایت حجاب هیچ وعده عذابى مشاهده نمى شود, بلکه به نظر مى رسد خداوند از سر مهربانى و خیرخواهى و رحیمیت, به زنان مسلمان امر مى کند که از جلباب استفاده کنند تا آنها را کنیز نپندارند و به آنان توهین جنسى نکنند.
2. تمایز زن آزاده از کنیز که در بخش بعدى آیه بدان اشاره شده (ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین) به دلیل اختلاف سطح اجتماعى یا تفاوت شأن یا تمایز طبقاتى نبوده است, بلکه مراد این بوده که زن آزاده مسلمان نباید درجامعه به دید زنى نگریسته شود که برده است و چون کالایى قابل خرید و فروش در انظار قرار مى گیرد.
چنان که مى دانیم حجاب بر کنیز حتى پس از نزول تمام آیات حجاب نیز واجب نبوده, تا جایى که کنیز هنگام نماز نیز نباید حجاب را رعایت مى کرده است. شواهد جالب توجهى در تفاسیر و تاریخ دراین زمینه وجود دارد که از جمله:
انس بن مالک مى گوید: روزى کنیزى سروصورت خود را پوشیده بود. عمر او را تازیانه اى زد و گفت: واى بر تو چرا به روش زنان آزاد درآمده اى؟21
در وسائل الشیعه است که ابى خالد قماط از امام صادق(ع) مى پرسد: آیا کنیز سرخود را مى پوشاند؟ فرمود: اگر بخواهد چنین مى کند و اگر نخواهد نه; از پدرم شنیدم که کنیزان را مى زدند و مى گفتند: همانند زنان آزاده نگردید.22

ب. ابهام در مفهوم جلابیب

در مورد معناى جلابیب در تفاسیر مختلف نظرات متفاوتى ارائه شده است; طبرسى مى گوید ابن عباس و مجاهد گویند: جلباب مقنعه و روسرى زن است.
در تفسیر منهج الصادقین آمده است:
(بدان که جلابیب جمع جلباب است که آن ثوبى است واسع که اوسع از خمار است و کمتر از ردا که زن آن را بر سر خود مى پیچد و فاضل آن بر سینه فرود مى آورد. ابن عباس فرموده که جلباب ردائى است که ستر بدن مى کند از فوق تا اسفل. و به روایت دیگر از او نقل است که جلباب مقنع زنان است که جبهه و رأس خود را به آن مى پوشانند.)23
در تفسیر اثنى عشرى مى گوید:
(لباس مختصه به زنان مؤمنه که از جمله آنها جلابیب باشد:
1. درع (پیراهن زن) 2. مقنعه (سرانداز) 3. خمار (سرپوش) 4. ملحفه (چادر) 5. جلباب (چادر روى خمار که تعبیر به ثیاب ظاهره کنند و زنها به آن سرو بدن بلکه اندام تا قدم را به آن پوشند.)24
علامه طباطبایى مى نویسد:
(کلمه جلابیب جمع جلباب است و آن جامه اى است سرتاسرى که تمامى بدن را مى پوشاند, و یا روسرى مخصوصى است که صورت و سر را ساتر مى شود.)25
در تفسیر نمونه نیز آمده است:
(مفسران چند معنى ذکر کرده اند: 1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى که از روسرى بلندتر است و سروگردن و سینه ها را مى پوشاند. 2. مقنعه و خمار(روسرى) 3. پیراهن گشاد.)26
یکى دیگر از مفسران مى نویسد:
(راغب, جلباب را پیراهن و روسرى گفته است. صحاح اللغه آن را ملحفه (چادرشب). ابن اثیر در نهایه, چادر و رداء گوید. فیروزآبادى در قاموس مى گوید: آن پیراهن و لباس گشاد است که زن لباسهاى خود را به آن مى پوشاند و یا آن ملحفه است.)27
چنان که ملاحظه مى شود معناى جلباب طیف گسترده اى از روسرى تا پیراهن, چادر و حتى روبند را در بر مى گیرد. اگر جلباب را به معناى پیراهن بدانیم که در بعضى تفاسیر آمده است, معناى عبارت (یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ) این است که زنان آزاده مسلمان بدن خود را بپوشانند تا از کنیزان متمایز شوند. شاید مراد آیه مطلق پوشاندن است و اساساً خداوند در این آیه حدود حجاب را مشخص نساخته, بلکه یکى از فلسفه هاى حجاب را بیان فرموده است. چنان که گفتیم از نشانه ها چنین استنباط مى شود که رعایت نکردن حجاب براى کنیز در جامعه ممنوع نبوده است و مفهوم آیه نیز تمایز بین زن آزاده مسلمان و کنیز است. گویى خداوند مى خواسته زنان مسلمان آزاده در جامعه داراى پوششى باشند تا براى مردانى که درصدد شناسایى و خرید کنیزان بوده اند, مشخص شود که نمى توانند با این نگاه به زنان آزاده مسلمان بنگرند.
(به قرینه اینکه این سوره پیش از سوره نور نازل شده, معلوم مى شود که این آیه در صدد تحدید حجاب و نمایاندن حد و مرز براى آن نبوده است, بلکه بر آن بوده که نشانه اى براى زنان آزاده و پاکدامن برنهد و مى خواسته با این امتیاز و امتیاز قلمداد کردن آن, کارى کند که بانوان با شوق پذیراى حجاب شوند.)28
تصور مى شود که برخى برداشتها ازآیه جلابیب; مانند آن که حدود حجاب شامل پوشاندن صورت هم هست یا پرهیز زنان از هر رفتارى که جلب توجه کند ازاین آیه قابل استفاده نباشد, چنان که استاد مطهرى به برخى از این موارد اشاره کرده اند:
(ستر وجه و کفّین به اجماع فقهاى فریقین واجب نیست, حداکثر این است که مستحب است… پس آنچه بعدها رخ داده بالاتر است از حدود توصیه اخلاقى اسلامى, البته خود اعراب, نه اولیاى دین در این جهت بى تأثیر نبوده اند.)29

آیه حجاب

(قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم إنّ الله خبیر بما یصنعون. و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ…) نور/31 ـ 30
به مردان بگو دیدگان [از نظربازى] فروگذارند, و ناموس شان را محفوظ بدارند, این براى آنان پاکیزه تر است. بى گمان خداوند به آنچه مى کنند آگاه است.
و به زنان مؤمن [هم] بگو دیدگان شان را فروگذارند و ناموس شان را محفوظ بدارند و زینت شان را جز آنچه از آن آشکار است آشکار نکنند, روسرى هاشان را برگریبانهاشان بیندازند و زینت شان را آشکار نکنند, مگر بر شوهران شان…
نکته هاى زیر دراین آیه مهم به نظر مى رسند:
الف. مردان و زنان هر دو به (غضّ بصر) امر شده اند, و معناى این عبارت کاهش دادن نگاه است; چنان که استاد مطهرى به آن اشاره دارد:
(در آیه مورد بحث, معناى (یغضّوا من أبصارهم) این است که نگاه را کاهش بدهند; یعنى خیره نگاه نکنند و به اصطلاح علماء اصول, نظرشان آلى باشد نه استقلالى.)30
(این نکته باید اضافه شود که برخى از مفسران که (غضّ بصر) را به معناى ترک نظر گرفته اند مدعى هستند که مقصود, ترک نظر به عورت است. همچنان که جمله بعد نیز ناظر به حفظ عورت از نظر است. و باز همان طور که فقها گفته اند, فرضاً مقصود از غضّ بصر, ترک نگاه به طور کلى باشد, اعم از نگاهى که به منظور تماشا و التذاذ باشد و یا نگاهى که لازمه مخاطبه است, متعلق نگاه ذکر نشده است که چیست.)31
بنابراین از این قسمت آیه, نمى توان استنباط کرد که زنان باید خود را بپوشانند تا مردان نگاه شان به آنها نیفتد, همان گونه که در مورد عکس این مطلب نیز چنین حکمى نداریم. در فقه بیان شده که زنان نباید به قصد لذت به بدن مرد نگاه کنند, اما بر مردان واجب نیست که بدن خود را بپوشانند. این قسمت از آیه چنین مى نماید که دراین مورد تفاوتى بین زن و مرد نیست.
ب. این آیات, پس از آیه جلابیب نازل شده است و حدود حجاب را مشخص مى کند. در آیه آمده است که زنان باید روسرى هاشان را برگریبانهاشان بیندازند. بنابراین به نظر مى رسد که تا پیش از نزول این آیه زنان گریبانهاى خود را نمى پوشانده اند. از این رو آنچه در تفسیر آیه جلابیب ذکر شده که پس از نزول آیه زنان مدینه تمام اندام خود را با چادر مشکى مى پوشانده اند, درست به نظر نمى رسد. مگر اینکه بپذیریم زنان مدینه پس از نزول آیه جلابیب از سرتا پاى خود را با پارچه هاى مشکى پوشانده اند, اما توسط پیامبر(ص) از این پوشاندن کامل بدن منع شده اند و دراین آیه به آنان امر شده که با روسرى هاى خود گریبانهاشان را بپوشانند.
ج. درآیه به زنان امر شده که زینت خود را آشکار نکنند, مگر آنچه ظاهر است (و خواه ناخواه آشکار مى شود) در مورد مفهوم زینت نیز برداشتهاى متفاوتى ارائه شده که همچون معناى جلباب طیف گسترده اى را در بر مى گیرد, ولى بى تردید استثناى آنچه خودبه خود ظاهر مى شود, ما را در فهم صحیح کلمه زینت راهنمایى مى کند.
آیا این استثنا ناظر به شرایط مکان و زمان نیست. گاه در شرایط خاص, مانند کار در مزرعه یا کار در مراکز بهداشتى و درمانى, به طور قهرى قسمتى از دست یا پا آشکار مى شود. آیا این استثنا با توجه به احکام فقهى که در این موارد خاص وجود دارد ما را رهنمون نیست که مقصود از زینت, قسمتهایى از بدن زن است که آشکار بودن آن زن را به عنوان موجودى همچون کنیز (با توجه به آیه جلابیب) در جامعه معرفى مى کند؟ چنان که در صدر آیه نیز به پوشاندن گریبان اشاره شده است, بویژه که در ادامه آیه محارم را ذکر مى کند که مى توان نزد آنها زینت خود را آشکار کرد؟

چکیده سخن

با توجه به آیات قرآن در مورد مسأله حجاب, به نظر مى رسد یکى از مهم ترین فلسفه هاى حجاب این است که زنان مسلمان در جامعه مورد تعرض جنسى قرار نگیرند و به شأن انسانى آنان لطمه وارد نشود. براى تحقق این هدف, قرآن کریم دستورات ویژه اى براى زنان مسلمان بیان مى کند. این دستورات با توجه به شرایط خاص زمان و مکان تغییرپذیرند; اما همواره اصل کلى حفظ شأن انسانى زن باید رعایت شود. همان گونه که لذت جنسى بردن از زن فراتر از چارچوب خانواده او را تا حد یک شىء پایین مى آورد, به همان ترتیب نگاه به زن به عنوان موجودى که (جلب توجه) مرد را مى کند و این موجود باید به عناوین مختلف محدود شود تا توجه مرد جلب نشود, شأن زن را تا حد یک شىء فرو مى کاهد. آیا مى توان گفت زن به عنوان یک انسان داراى شخصیت, ویژگیهاى روانى و جسمى و نیازهاى متناسب با این ویژگیها; باید در خانه بنشیند, در جامعه ظاهر نشود و حتى صورت و دستهاى خود را بپوشاند, تا این شىء جلب توجه مرد را نکند؟ با نگاهى دوباره به آیات قرآن مى توان فلسفه حجاب را از لابه لاى آیات آن دریافت.

پی نوشت ها:
1. براى ترجمه آیه ها دراین مقاله از قرآن کریم با ترجمه آقاى بهاء الدین خرمشاهى استفاده شده است.
2. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهایى بر کتاب مسأله حجاب, قم, انتشارات صدرا, 1367, 47.
3. همو, مسأله حجاب, قم, صدرا, 80.
4. طباطبایى, محمدحسین, ترجمه المیزان, 16/461.
5. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان و روح الجنان, بنیاد پژهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى, 15/414.
6. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 8/557.
7. طباطبایى, محمدحسین, ترجمه المیزان, 16/461.
8. مکارم شیرازى, ناصر, تفسیر نمونه, تهران, اسلامیه, 17/292.
9. طیّب, عبدالحسین, اطیب البیان, 10/499.
10. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 2/321.
11. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهایى بر کتاب مسأله حجاب, 50و 51.
12. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 15/423.
13. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 8/557.
14. طباطبایى, محمدحسین, ترجمه المیزان, 16/462 و 473.
15. مکارم شیرازى, ناصر, تفسیر نمونه, 17/293.
16. طوسى, محمدبن حسن, التبیان, 8/339.
17. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 5/152.
18. همو, مجمع البیان, 8/578.
19. جرجانى, ابو المحاسن, تفسیر گازر, 6/24.
20. بروجرى, تفسیر جامع, 5/374.
21. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 16/20.
22. حجت بلاغى, صدرالدین, حجة التفاسیر, ذیل آیه 59 سوره نساء.
23. کاشانى, فتح الله, منهج الصادقین, 7/368.
24. تفسیر اثنى عشرى, 10/488.
25. طباطبایى, محمدحسین, ترجمه المیزان, 16/509.
26. مکارم شیرازى, تفسیر نمونه, 17/427.
27. قرشى, على اکبر, احسن الحدیث, 8/387.
28. عابدینى, احمد, فصلنامه فقه, قم, دفترتبلیغات اسلامى, شماره 23, بهار 1379, صفحات 49 تا 92.
29. مطهرى, مرتضى, پاسخهایى به نقدهایى بر کتاب مسأله حجاب,13.
30. همان, 33.
31. همان, 34و35.




 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » موسی الرضا حیدری ( شنبه 87/8/4 :: ساعت 5:23 عصر )
»» اسلام و فعالیت اقتصادى زن

مطلب قابل توجه این است که اسلام به پایبندى به حجاب دستور مى دهد و زن مخاطب اسلام, بایستى محجّبه باشد. زن با پایبندى کامل به دستورات اسلام بویژه حجاب مى تواند به فعالیت اقتصادى بپردازد.
دیدگاه اسلام نسبت به اشتغال زنان عیناً همان نظرى است که نسبت به کار مردان دارد. احکام حلال و حرام و مباح اسلام در همه زمینه ها یکسان است 17و هیچ ایرادى به اصل فعالیت اقتصادى زن ـ البته در کارهاى مجاز ـ نیست.
در موارد مجاز کار و کسب, در هیچ جاى شریعت گفته نشده که این کار براى برخى جایز و براى دیگران حرام است; جز همان مواردى که خداوند بر مرد و زن به طور یکسان حرام کرده است.
تمام فریادهاى آزادى خواهى و خودکفایى اقتصادى و نسبت حجاب با کار اقتصادى زن را مى توان از نظر اسلام در موارد زیر خلاصه کرد:
الف. زنان باید در مقابل مردان (به جز شوهر و محارم) به حجاب اسلامى پایبند باشند.
ب. هر کارى که از اشتغالات غیرمجاز نباشد و از گستره معاملات اقتصادى ذکر شده در رساله هاى عملى خارج نباشد, براى مردان و زنان جایز است.
اکنون چه نسبتى میان حجاب و کارکردن, یا حجاب و آزادى, و یا آزادى و اشتغال وجود دارد؟
قرآن کریم در این باره آیاتى دارد:
1. (للرجال نصیب ما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن) نساء/32
مردان را ازکارکرد خویش بهره اى است, و زنان را نیز بهره اى از کارکردشان.
سید فضل الله در کتاب (من وحى القرآن) سخنى لطیف دارد:
(انسان بدون تلاش نمى تواند دسترنج دیگران را بدون حق طلب کند, زیرا این حق که فرد براى خود قائل مى شود, هیچ پایه و اساسى ندارد.)18
سخن بر سر مرد تنها نیست, بلکه مسأله کسب و کار مطرح است. زنان نیز مانند مردان همین حق را دارند. آنان نیز مالک ثمراتى هستند که از رهگذر تلاش اقتصادى در هر زمینه اى به دست مى آورند; هیچ کس نمى تواند این حق را از ایشان بگیرد یا به ناحق آن را به خود اختصاص دهد.
2. (یا ایها الذین آمنوا لایحلّ لکم أن ترثوا النساء کرهاً) نساء/19
اى مؤمنان بر شما روا نیست که از زن برخلاف میل آنان ارث برید.
3. (و آتوا النساء صدقاتهنّ نحلة فإن طبن لکم عن شىء منه نفساً فکلوه هنیئاً مریئاً)
مهر زنان را با خوشدلى به ایشان بدهید, ولى اگر چیزى از آن را با طیب و خوشى خاطر به شما بخشیدند, آن را نوشین و گوارا بخورید.
اسلامى که حجاب را بر زن واجب کرده است, اختصاص یافتن درآمد تلاش اقتصادى زن به خود او را نیز معتبر دانسته است. طبیعى امر براى هر انسانى نیز همین است. پس جاى هیچ خرده گیرى نیست که آیا زن سزاوار حقوق مالى خود هست یا خیر. بلکه قرآن گام پیش مى نهد تا به مرد بگوید, حقوق مالى زن را غصب مکن. این قرآن است که به چنین حقى اعتراف دارد و اسلام گذشته از اینکه کار زن را انکار نمى کند, خود به پاس داشتن آن امر مى کند.
نگرش دقیق و دور از حاشیه روى و تعصب ورزى در مورد آیات مربوط به زنان, انسان را وا مى دارد که اعتراف کند اسلام در بسیارى از عرصه هاى حقوق زن پیشگام است که حجاب یکى ازآنهاست و قرآن امر به حفظ آن مى کند.
با همین دقت و نگاه دقیق به تبلیغات غربى درجهت طغیان و سرپیچى و استقلال زن مسلمان و زن غیرغربى به صورت عام به همان شیوه غربى و غافلگیرکننده که با دو مثال بیان شد, هر انسانى وادار به اعتراف به این مطلب مى شود که هدف از این تبلیغات, اغفال گرى زن و فروپاشى حیات خانواده و جامعه است. چنان که در غرب نیز چنین است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » موسی الرضا حیدری ( شنبه 87/8/4 :: ساعت 5:17 عصر )
   1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلامی به گرمی تابستان 88
چهره بگشایی و آیی ز پی پرده برون
مهدییاوران جوان(قسمت اول)(خدامراد سلیمیان)
بی قرار
امام مهدى (عج) امیدى براى همه بن بست‏ها
مداحی سایه تون سنگینه مولا
انتظار ،امتداد عاشورا...
عزاداری و انتظار
غدیر و مسائل پیرامون آن
غدیر چشمه جوشان ولایت
شهادت شکافنده علوم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 57849
» درباره من

مهدی یاوران
موسی الرضا حیدری
سلام علیکم دوست عزیز بزودی با مطلالب شیرین مهدوی پذیرا شما خواهیم بودتاشما هم یکی از مهدی یاوران باشی.

» پیوندهای روزانه

منجی سبز [75]
جشنواره رسانه های دیجیتال [53]
مهر هشتم [183]
آفتاب عفت(موسی الرضا حیدری) [30]
فردا دیر است [28]
گروه جوانی [34]
جشنواره تولدی نو [72]
امام مهدی [42]
مقالات اسلامی [48]
جشنواره وبلاگ آسمانی [79]
انتظار حجت [105]
مجمع دانشجویی ظهور [27]
مجله برای کودکان (ملیکا) [44]
موسسه انفاق وتبلیغ امام زمان [64]
الموعود [36]
[آرشیو(35)]

» آرشیو مطالب
مهدی یاوران
مهدی یاوران 2
مقالات
قطعات ادبی
تبریک
داستان

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب